رسید عاشق اگر بر وصال شیرین است
رسید عاشق اگر بر وصال شیرین است
و گرنه تیشه و فرهاد ، عاقبت این است
مرا به گریه چو ابر بهار مشغله ایست
که بر کویر ترک خورده آب تسکین است
برای شعر و غزل نیست حاجت مضمون
که سوژه های من از سوز عشق تامین است
نه سر به زیری عاشق ز شرمساری نیست
سر درخت پر از بار میوه پایین است
اگر چه سیلی دریا به گوش صخره رسید
سکوت صخره ولی انتقام سنگین است
به منع باده ، بهشتی نمی شود زاهد
دعای خیر تو در این زمانه نفرین است
نه این غریبه ی تنها فدای راه تو شد
چو من به راه تو جانباز عشق چندین است
تلاش رهگذران را حقیر نشمارید
پیاده آخر خط گر رسید فرزین است
و گرنه تیشه و فرهاد ، عاقبت این است
مرا به گریه چو ابر بهار مشغله ایست
که بر کویر ترک خورده آب تسکین است
برای شعر و غزل نیست حاجت مضمون
که سوژه های من از سوز عشق تامین است
نه سر به زیری عاشق ز شرمساری نیست
سر درخت پر از بار میوه پایین است
اگر چه سیلی دریا به گوش صخره رسید
سکوت صخره ولی انتقام سنگین است
به منع باده ، بهشتی نمی شود زاهد
دعای خیر تو در این زمانه نفرین است
نه این غریبه ی تنها فدای راه تو شد
چو من به راه تو جانباز عشق چندین است
تلاش رهگذران را حقیر نشمارید
پیاده آخر خط گر رسید فرزین است
۹.۲k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱