٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت48-
-این بده..
+ولی از نظر من خوبه
-اون وقت چرا؟!
+چون دیگه نمیخوای بیای اینجا:)
-جدیدا بیتربیت شدی میبینم:|
+شوخی کردم ناراحت نشو حالا
-کی گفته من ناراحت شدم؟!
+عامم.. نمیدونم•-•
-حرف خاصی داری بزنی؟!
+من زنگ زدم که حرف خاص واسه زدن داشته باشم؟!
-خبب..، نه!
+پسس..؟؟
-هیچی
عاا نه یه چیزی... چرا امروز نیومدی سرکار؟!بخاطر تو کلی فش خوردممم-_-
+شرمنده:′)
-چرا نیومدی؟!
+دیر بیدار شدم ToT
-منطقی نیست!!
+میدونم میدونم..
میگم جانگهو یکی داره صدام میزنه باید برم ببخشید
-واقعا؟! صدایی نمیشنوم که..
+بلهههه الان میاااامممم
شرمنده باید برم جدی جدی خدافظظ(به سرعت قطع میکنم)
من:(بعد یه نفس عمیق)هنوز بعد از ظهره..
میتونم به سوهی بگم یه کاری بکنیم حوصلمون سر نره
(یه بشکن میزنم)اره این فکر خوبیه
(با احتیاط درو باز میکنم و یه نگاه به اطراف میندازم تا مطمئن بشم قرار نیست با غریبهای روبهرو بشم..
وقتی مطمئن میشم درو کامل باز میکنم و آروم آروم به سمت در اتاق سمت راستم که سوهی ادعا میکرد اتاق خودشه میرم
بهش میرسم دوتا تق میزنم و درو باز میکنم ولی سوهی پشتش به در بود و ندید کی اومد تو)
س.ه:باز چی از جون اون بچه میخوای؟!
من:منظورت از بچه کیه؟!•-•
س.ه:عه تویی! سلام خوبی؟! چی شده؟!
من:بچه کیه؟! قضیه چیه؟! فکرکردی کی اومده؟!
س.ه:چیز خاصی نبود..
تو بگو ببینم، چه شده به ما سر زدهای؟!
من:هیچی حوصلم سررفته بود گفتم به تو بگم اگه تو هم همین شکلی یه حرکتی بزنی
س.ه:حرکت...
ایدهای ندارم تو چی؟!
(سعی کردم یکم فکر کنم که ایدهای پیدا کنم اما چشمم به یه گیتار آشنا خورد..)
+ولی از نظر من خوبه
-اون وقت چرا؟!
+چون دیگه نمیخوای بیای اینجا:)
-جدیدا بیتربیت شدی میبینم:|
+شوخی کردم ناراحت نشو حالا
-کی گفته من ناراحت شدم؟!
+عامم.. نمیدونم•-•
-حرف خاصی داری بزنی؟!
+من زنگ زدم که حرف خاص واسه زدن داشته باشم؟!
-خبب..، نه!
+پسس..؟؟
-هیچی
عاا نه یه چیزی... چرا امروز نیومدی سرکار؟!بخاطر تو کلی فش خوردممم-_-
+شرمنده:′)
-چرا نیومدی؟!
+دیر بیدار شدم ToT
-منطقی نیست!!
+میدونم میدونم..
میگم جانگهو یکی داره صدام میزنه باید برم ببخشید
-واقعا؟! صدایی نمیشنوم که..
+بلهههه الان میاااامممم
شرمنده باید برم جدی جدی خدافظظ(به سرعت قطع میکنم)
من:(بعد یه نفس عمیق)هنوز بعد از ظهره..
میتونم به سوهی بگم یه کاری بکنیم حوصلمون سر نره
(یه بشکن میزنم)اره این فکر خوبیه
(با احتیاط درو باز میکنم و یه نگاه به اطراف میندازم تا مطمئن بشم قرار نیست با غریبهای روبهرو بشم..
وقتی مطمئن میشم درو کامل باز میکنم و آروم آروم به سمت در اتاق سمت راستم که سوهی ادعا میکرد اتاق خودشه میرم
بهش میرسم دوتا تق میزنم و درو باز میکنم ولی سوهی پشتش به در بود و ندید کی اومد تو)
س.ه:باز چی از جون اون بچه میخوای؟!
من:منظورت از بچه کیه؟!•-•
س.ه:عه تویی! سلام خوبی؟! چی شده؟!
من:بچه کیه؟! قضیه چیه؟! فکرکردی کی اومده؟!
س.ه:چیز خاصی نبود..
تو بگو ببینم، چه شده به ما سر زدهای؟!
من:هیچی حوصلم سررفته بود گفتم به تو بگم اگه تو هم همین شکلی یه حرکتی بزنی
س.ه:حرکت...
ایدهای ندارم تو چی؟!
(سعی کردم یکم فکر کنم که ایدهای پیدا کنم اما چشمم به یه گیتار آشنا خورد..)
۱.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.