Lie part : 17
تهیونگ : همم فردا همش رو تعریف میکنی ها
نامجون : اوکی جونگ کوک بچه ها من برم دیگه فعلا
یونگی : اوکی برو ما هم الان میریم
فعلا سوار ماشین شدم و راه افتادم با صدای گوشیم برش داشتم و نگاهش کردم به پیام بود
»کوک بیا به این آدرسی که میگم میخوام درباره نامجون باهات حرف بزنم
مهمه یعنی چی میخواست بگه فرمون رو چرخوندم و به سمت کافه ای که آدرسش رو برام فرستاده بود رفتم بعد تقریبا پنج
مین رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم توی کافه
هانا : سلام
جونگ کوک : سلام چی میخواستی بگی مهمه؟
هانا : ببین کوک میخوام یچیزی بهت بگم من ..
جونگ کوک :تو چی ؟
هانا : اه کوک من دوست دارم من نامجون رو دوست ندارم من از اولش هم تو رو دوست داشتم
جونگ کوک : چی میفهمی چی میگی این یعنی چی میدونی نامجون چقدر دوست داره
داشتم حرف میزدم که محکم لباش رو روی لبام کوبید خواستم جداش کنم که صدایی شنیدم و برگشتم و با نامجون چشم تو چشم شدم
نامجون : ازتون متنفرم متنفرم تو چطور تونستی اینکار رو بکنی جونگ کوک همم
جونگ کوک : نه ببین هیونگ اصلا اونجوری که فکر میکنی نیست...
با کشیده ای که به صورتم خورد چشمام رو بستم
نامجون : من تو رو مثل برادر خودم میدونستم
بعد از اون اتفاق هر روز دنبال نامجون میگشتم اما هیچ جا نبود
نامجون که یه روز نبود مدرسه نیاد هفته ها بود که مدرسه نمیومد در خونشون میرفتم اما در رو برام باز نمیکردن تا اینکه یه روز دوباره رفتم خونشون مامانش در رو باز کرد
» چی میخوای
- سلام خاله من... من دنبال نامجون میگردم هر جا دنبالش میگردم نیست می... میشه بگید کجاست
» نخیر نمیشه تو چطور تونستی باز بیای اینجا و دنبال نامجون بگردی بعد از اون کاری که باهاش کردی همم
- نه خاله کاری نکردم اون روز نامجون نزاشت توضیح بدم
» کافیه نامجون رفته آمریکا دیگه نمیخوام با کسایی مثل تو و اون اکیپتون بگرده از این به بعد کاری باهاش نداشته باش بیین تا الان هم بخاطر مامان و باباته که باهات حرف زدم پس تا
چیزی بهت نگفتم برو و در رو محکم بست
┈─┈──┈(پایان فلش بک)┈──┈─┈
Yuri
خواستیم با نامجون بریم تو که باصدای اوه کشیدن دخترهای اطرافم برگشتم به ماشین خفن دیدم که اومد تو حیاط دانشگاه
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامت بزارید فالو کنید حمایت یادتون نره
نامجون : اوکی جونگ کوک بچه ها من برم دیگه فعلا
یونگی : اوکی برو ما هم الان میریم
فعلا سوار ماشین شدم و راه افتادم با صدای گوشیم برش داشتم و نگاهش کردم به پیام بود
»کوک بیا به این آدرسی که میگم میخوام درباره نامجون باهات حرف بزنم
مهمه یعنی چی میخواست بگه فرمون رو چرخوندم و به سمت کافه ای که آدرسش رو برام فرستاده بود رفتم بعد تقریبا پنج
مین رسیدم از ماشین پیاده شدم و رفتم توی کافه
هانا : سلام
جونگ کوک : سلام چی میخواستی بگی مهمه؟
هانا : ببین کوک میخوام یچیزی بهت بگم من ..
جونگ کوک :تو چی ؟
هانا : اه کوک من دوست دارم من نامجون رو دوست ندارم من از اولش هم تو رو دوست داشتم
جونگ کوک : چی میفهمی چی میگی این یعنی چی میدونی نامجون چقدر دوست داره
داشتم حرف میزدم که محکم لباش رو روی لبام کوبید خواستم جداش کنم که صدایی شنیدم و برگشتم و با نامجون چشم تو چشم شدم
نامجون : ازتون متنفرم متنفرم تو چطور تونستی اینکار رو بکنی جونگ کوک همم
جونگ کوک : نه ببین هیونگ اصلا اونجوری که فکر میکنی نیست...
با کشیده ای که به صورتم خورد چشمام رو بستم
نامجون : من تو رو مثل برادر خودم میدونستم
بعد از اون اتفاق هر روز دنبال نامجون میگشتم اما هیچ جا نبود
نامجون که یه روز نبود مدرسه نیاد هفته ها بود که مدرسه نمیومد در خونشون میرفتم اما در رو برام باز نمیکردن تا اینکه یه روز دوباره رفتم خونشون مامانش در رو باز کرد
» چی میخوای
- سلام خاله من... من دنبال نامجون میگردم هر جا دنبالش میگردم نیست می... میشه بگید کجاست
» نخیر نمیشه تو چطور تونستی باز بیای اینجا و دنبال نامجون بگردی بعد از اون کاری که باهاش کردی همم
- نه خاله کاری نکردم اون روز نامجون نزاشت توضیح بدم
» کافیه نامجون رفته آمریکا دیگه نمیخوام با کسایی مثل تو و اون اکیپتون بگرده از این به بعد کاری باهاش نداشته باش بیین تا الان هم بخاطر مامان و باباته که باهات حرف زدم پس تا
چیزی بهت نگفتم برو و در رو محکم بست
┈─┈──┈(پایان فلش بک)┈──┈─┈
Yuri
خواستیم با نامجون بریم تو که باصدای اوه کشیدن دخترهای اطرافم برگشتم به ماشین خفن دیدم که اومد تو حیاط دانشگاه
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامت بزارید فالو کنید حمایت یادتون نره
۱۴.۲k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.