رمان عشق لجباز من
پارت 27
رومینا:ولی خداییش این بچه رو ازار نده کثافت😂
من:نه بابا🤐
رسیدیم خونه
رفتم لباس عوض کردم یه ذره نشستم درس خوندم و کارای دانشگاهمو کردم و میخواستم برم جزوه امو پیرینت بگیرم دیدم متین داره میره بیرون
من:کجا میری؟
متین:میرم برگه های دانشگاهمو پیرینت بگیرم
من:عه خو مال منم برو بگیر
برگه هامو دادم بهش گفت باشه و رفت
رفتم دم اتاق ارسلان در زدم
من:اجازه هست؟
ارسلان:دیانا مسخره بازی در نیار تو هروقت هر جور دوس داری بیا همیشه هم برات وقت دارم هم همیشه اجازه داری🙃
رفتم کنارش رو تخت نشستم
من:خوبی؟
ارسلان:هوم خوبم:)
من:تابلوعه خوبی😑چی شده
ارسلان:هیچی بابا اوکیم😁
من:بچه گول میزنی؟
ارسلان:بله😂
حس میکردم ارسلان یه طوریه گوشه گیره حتی زیاد با منم حرف نمیزنه دیگه به منم نمیگه چشه نمیدونم چرا اینطوری شده انگاری که یه چیزایی رو میریزه تو خودش من دیگه ارسلانو نشناسم باید برم بمیرم انگار تو چشاش حرفه انگار نمیتونه یه چیزی رو بگه و خب به منم حتی نمیگه یه حس بدی به خودم دارم انگار مشکل از منه
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
رومینا:ولی خداییش این بچه رو ازار نده کثافت😂
من:نه بابا🤐
رسیدیم خونه
رفتم لباس عوض کردم یه ذره نشستم درس خوندم و کارای دانشگاهمو کردم و میخواستم برم جزوه امو پیرینت بگیرم دیدم متین داره میره بیرون
من:کجا میری؟
متین:میرم برگه های دانشگاهمو پیرینت بگیرم
من:عه خو مال منم برو بگیر
برگه هامو دادم بهش گفت باشه و رفت
رفتم دم اتاق ارسلان در زدم
من:اجازه هست؟
ارسلان:دیانا مسخره بازی در نیار تو هروقت هر جور دوس داری بیا همیشه هم برات وقت دارم هم همیشه اجازه داری🙃
رفتم کنارش رو تخت نشستم
من:خوبی؟
ارسلان:هوم خوبم:)
من:تابلوعه خوبی😑چی شده
ارسلان:هیچی بابا اوکیم😁
من:بچه گول میزنی؟
ارسلان:بله😂
حس میکردم ارسلان یه طوریه گوشه گیره حتی زیاد با منم حرف نمیزنه دیگه به منم نمیگه چشه نمیدونم چرا اینطوری شده انگاری که یه چیزایی رو میریزه تو خودش من دیگه ارسلانو نشناسم باید برم بمیرم انگار تو چشاش حرفه انگار نمیتونه یه چیزی رو بگه و خب به منم حتی نمیگه یه حس بدی به خودم دارم انگار مشکل از منه
#اردیا
#رمان_اردیا
#اردیا_همیشگی
#رمان_عاشقانه
#رمان_اکیپ
#رمان
۵۶.۰k
۱۵ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.