پارت ۹ "پاریسِ تو"
_رسیدیم
کوک هیجان زده خندید و اطراف خودشونو نگاه کرد
_وقتی گفتی میریم یجای خوب فکرشم نمیکردم اینجا باشه...همه شهر ازینجا معلومه...هیچوقت نمیدونستم پاریس انقدر بزرگه
تهیونگ دست کوک رو گرفت و سمت درختی که اون نزدیکیا بود برد و اونجا نشست تا کوک هم همینکارو کنه
_دوستش داری؟
ستاره های چشمای کوک اون لحظه از ماه هم درخشان تر بود
_قبلا هیچوقت اینجا نیومده بودم
تهیونگ با دستش به جای کنار خودش ضربه زد و خواست بشینه
_اولین روزی که با هیونگ اومدیم پاریس برای دیدن غروب افتاب اینجا اومدیم و حالا زمان طلوع نور و روشنی خورشید رو کنار توام درحالی که نور واقعی تویه چشماته
جمله اخرشو اروم گفت تا کوک نشنوه و همینطور هم شد چون پسر کوچیکتر انقدر از اومدن به کوه و دیدن طلوع خورشید هیجان زده بود که حتی یادش رفته بود بشینه
تهیونگ برای بار سوم از جونگکوک خواست کنارش بشینه
_بیا بشین اینجا الانه که خورشید بیاد بالا
کوک نشست و از هوای اطرافش نفس عمیقی گرفت
_هوا سرده اما دوستش دارم
_اسمون ابریه احتمالا بارون بباره
جونگکوک تائید کرد و به درخت تکیه داد
اون به اسمون نگاه می کرد درحالی که نگاه تهیونگ تماما روی فرشته اش بودو نمیخواست برای دیدن طلوع خورشید نگاهشو ار روی چهره الهه ای که کنارش نشسته برداره تا زمانی که اون هم صورتشو به سمتش برگردوند و با صدای که قطعا از بهشت بودو و ارامش زیادیو با خودش حمل میکرد ازش درخواست کرد
_نگاه کن خورشید داره میاد تو آسمون
پسر بزرگتر دیگه بهونه ای برای مخالفت نداشت وقتی اون ازش خواسته بود لال میشد...کلماتش،صداش،نگاه ستاره بارونش...همشون مثل یک جادو تهیونگ رو وادار به پذیرفتن میکرد
خورشید که تمام شب نورش رو به ماهِ عزیزش هدیه داد بود تا تویه دل آسمون تا صبح بدرخشه
اینبار خودش با زیباترین حالت ممکن میدرخشید
_قشنگه مگه نه؟
حالا جونگکوک کسی بود که به اسمون نگاه نمیکرد
_شاید اگه تورو ندیده بودم میگفتم طلوع خورشید زیباترین چیزیه که دیدم ولی حالا تو هستی تا بهم بفهمونی هیچ چیز نمیتونه جای زیبایی تورو بگیره
جونگکوک تویه دلش خطاب به مرد روبه روش گفت و به نگاه کردنش ادامه داد اما تهیونگ هم سرشو برگدوند تا بار دیگه اون چشم های ستاره ای رو ببینه
دستشو سمت موهای کوک که روی صورتش ریخته بود برد و اونارو کنار زد
جوگکوک سرخ شد و خواست عقب بکشه که تهیونگ چشماشو بست و خندید
_صبح شده ارباب جوان...صبح بخیر
جونگکوک متعجب از کار تهیونگ و حرفش خندید و دوباره به تهیونگ نگاه کرد
_منتظرم بودی؟
_منتظر بودم به پناهگاه برگردی
_بهترین اشتباه عمرم...
_قراره تنبیه بشی؟
کوک سرشو تکون داد و تلخ خندید
_احتمالا...ولی مهم نیست چون دلم برات...
حرفشو ادامه نداد و بلند شد...اگه بیشتر از این میموند ممکن بود راز خودش و قلبش رو فاش کنه
_دیگه باید برگردم
_اذیتت میکنن؟
تهیونگ هنوز بخاطر شنیدن این حرفا ناراحت بود
_چیجوری میتونن به گُلی مثل تو اسیب بزنن؟
_بیخیال دیگه مهم نیست بهش عادت کردم
_ولی جای گُل توی جهنم نیست...
جونگکوک لبخند زد و دستشو سمت تهیونگ دراز کرد تا بلند شه
_اگه نتونستم تحمل کنم فرار میکنم و برمیگردم به پناهگاه درست مثل امشب
_امشب از پدرت فرار کردی؟
_نه امشب از دلتنگی فرار کردم
کوک جلوتر از تهیونگ راه افتاد و بین راه ایستاد تا از تهیونگ خداحافظی کنه
_بعدا میبینمت پیر میرد
با لبخند گفت و حرکت کرد تا دوباره به اغوش دلتنگی برگرده
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
کوک هیجان زده خندید و اطراف خودشونو نگاه کرد
_وقتی گفتی میریم یجای خوب فکرشم نمیکردم اینجا باشه...همه شهر ازینجا معلومه...هیچوقت نمیدونستم پاریس انقدر بزرگه
تهیونگ دست کوک رو گرفت و سمت درختی که اون نزدیکیا بود برد و اونجا نشست تا کوک هم همینکارو کنه
_دوستش داری؟
ستاره های چشمای کوک اون لحظه از ماه هم درخشان تر بود
_قبلا هیچوقت اینجا نیومده بودم
تهیونگ با دستش به جای کنار خودش ضربه زد و خواست بشینه
_اولین روزی که با هیونگ اومدیم پاریس برای دیدن غروب افتاب اینجا اومدیم و حالا زمان طلوع نور و روشنی خورشید رو کنار توام درحالی که نور واقعی تویه چشماته
جمله اخرشو اروم گفت تا کوک نشنوه و همینطور هم شد چون پسر کوچیکتر انقدر از اومدن به کوه و دیدن طلوع خورشید هیجان زده بود که حتی یادش رفته بود بشینه
تهیونگ برای بار سوم از جونگکوک خواست کنارش بشینه
_بیا بشین اینجا الانه که خورشید بیاد بالا
کوک نشست و از هوای اطرافش نفس عمیقی گرفت
_هوا سرده اما دوستش دارم
_اسمون ابریه احتمالا بارون بباره
جونگکوک تائید کرد و به درخت تکیه داد
اون به اسمون نگاه می کرد درحالی که نگاه تهیونگ تماما روی فرشته اش بودو نمیخواست برای دیدن طلوع خورشید نگاهشو ار روی چهره الهه ای که کنارش نشسته برداره تا زمانی که اون هم صورتشو به سمتش برگردوند و با صدای که قطعا از بهشت بودو و ارامش زیادیو با خودش حمل میکرد ازش درخواست کرد
_نگاه کن خورشید داره میاد تو آسمون
پسر بزرگتر دیگه بهونه ای برای مخالفت نداشت وقتی اون ازش خواسته بود لال میشد...کلماتش،صداش،نگاه ستاره بارونش...همشون مثل یک جادو تهیونگ رو وادار به پذیرفتن میکرد
خورشید که تمام شب نورش رو به ماهِ عزیزش هدیه داد بود تا تویه دل آسمون تا صبح بدرخشه
اینبار خودش با زیباترین حالت ممکن میدرخشید
_قشنگه مگه نه؟
حالا جونگکوک کسی بود که به اسمون نگاه نمیکرد
_شاید اگه تورو ندیده بودم میگفتم طلوع خورشید زیباترین چیزیه که دیدم ولی حالا تو هستی تا بهم بفهمونی هیچ چیز نمیتونه جای زیبایی تورو بگیره
جونگکوک تویه دلش خطاب به مرد روبه روش گفت و به نگاه کردنش ادامه داد اما تهیونگ هم سرشو برگدوند تا بار دیگه اون چشم های ستاره ای رو ببینه
دستشو سمت موهای کوک که روی صورتش ریخته بود برد و اونارو کنار زد
جوگکوک سرخ شد و خواست عقب بکشه که تهیونگ چشماشو بست و خندید
_صبح شده ارباب جوان...صبح بخیر
جونگکوک متعجب از کار تهیونگ و حرفش خندید و دوباره به تهیونگ نگاه کرد
_منتظرم بودی؟
_منتظر بودم به پناهگاه برگردی
_بهترین اشتباه عمرم...
_قراره تنبیه بشی؟
کوک سرشو تکون داد و تلخ خندید
_احتمالا...ولی مهم نیست چون دلم برات...
حرفشو ادامه نداد و بلند شد...اگه بیشتر از این میموند ممکن بود راز خودش و قلبش رو فاش کنه
_دیگه باید برگردم
_اذیتت میکنن؟
تهیونگ هنوز بخاطر شنیدن این حرفا ناراحت بود
_چیجوری میتونن به گُلی مثل تو اسیب بزنن؟
_بیخیال دیگه مهم نیست بهش عادت کردم
_ولی جای گُل توی جهنم نیست...
جونگکوک لبخند زد و دستشو سمت تهیونگ دراز کرد تا بلند شه
_اگه نتونستم تحمل کنم فرار میکنم و برمیگردم به پناهگاه درست مثل امشب
_امشب از پدرت فرار کردی؟
_نه امشب از دلتنگی فرار کردم
کوک جلوتر از تهیونگ راه افتاد و بین راه ایستاد تا از تهیونگ خداحافظی کنه
_بعدا میبینمت پیر میرد
با لبخند گفت و حرکت کرد تا دوباره به اغوش دلتنگی برگرده
#BTS #Army #Taehyung #V #Jungkook #Jimin #J_hope #Jhope #RM #Jin #Suga #Ho_seok
#بی_تی_اس #آرمی #تهیونگ #وی #کیم_تهیونگ #جونگ_کوک #کوک #کوکی #جئون_جونگ_کوک #رمان #جیمین #موچی #پارک_جیمین #یونگی #شوگا #گربه #پیشی #مین_یونگی #جیهوپ #جانگ_هوسوک #هوسوک #آر_ام #نامجون #کیم_نامجون #جین #کیم_سوک_جین #گی #مافیا #بلک_پینک #لیسا #جنی #رزی #جیسو #تهکوک #ویکوک #فیک #نامجین #یونمین
۲۱.۰k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.