و من صدای خنده های مادر و برادرم را هر روز از لای برگ برگ
و من صدای خنده های مادر و برادرم را هر روز از لای برگ برگِ درختان انجیر می شنوم!
برادرم که #شهید شد، به مادر گفتیم اسیر شده است و روزی برخواهد گشت.
#مادر هر سال روز تولد برادرم توی زمین خالی کنار خانه یک درخت انجیر می کاشت🌱
حالا چهل سال است که برادرم نیامده است و یک سال است که مادرم هم از دنیا رفته است💔
عصرها تمام مردم شهرمان توی باغ انجیر کنار خانه مان، زیر سایه های خنک برادر و مادرم می نشینند و تمام شهر کوچکمان پر می شود از هیاهو و زندگی
و من صدای خنده های مادر و برادرم را هر روز از لای برگ برگ درختان انجیر می شنوم!
آموزش
#گلدوزی_برجسته
#گلدوزی_با_دست
#گلدوزی_گل_رز
برادرم که #شهید شد، به مادر گفتیم اسیر شده است و روزی برخواهد گشت.
#مادر هر سال روز تولد برادرم توی زمین خالی کنار خانه یک درخت انجیر می کاشت🌱
حالا چهل سال است که برادرم نیامده است و یک سال است که مادرم هم از دنیا رفته است💔
عصرها تمام مردم شهرمان توی باغ انجیر کنار خانه مان، زیر سایه های خنک برادر و مادرم می نشینند و تمام شهر کوچکمان پر می شود از هیاهو و زندگی
و من صدای خنده های مادر و برادرم را هر روز از لای برگ برگ درختان انجیر می شنوم!
آموزش
#گلدوزی_برجسته
#گلدوزی_با_دست
#گلدوزی_گل_رز
۲۰.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۱