مافیای من 🍷🖤
پارت ۲۲
یهو ویچون افتاد زمین
پشتم رو نگاه کردم دیدم کای بود به زمین خیره شدم افتادم زمین تاحالا مرده ندیده بودم بقیه بادیگاردا با بادیگاردای جیمین دعوا کردن جیمین امد نزدیکم
جیمین : خوبی
ات : جی.........می....ن ( با لکنت
جیمین : جونم
ات : این مرده ؟
جیمین : منو نگاه کن
ات : جیمین مرد
جیمین : هیش ارم باش به چیز دیگه فکر کن
ات : جیمین یک لحظه فکر کردم تو واقعا اموالت رو بیشتر دوس داری
جیمین ات رو بغل کرد
جیمین : تو نباشی برام هیچی اهمیت نداره
ات : جیمین
جیمین : بیا این کت رو بپوش بدنت داره معلوم میشه
جیمین کت رو انداخت روی ات
جیمین : بلند شو نفسم
بلند شدن رفتن سمت کوک و ته
جیمین : باید هرچه زود تر از اینجا بریم چاکسون هر لحظه امکان داره بیاد
کوک : نمی تونیم به هتل بریم ؟
ته : نمد
جیمین : من اینجا ویلا دارم بریم اونجا
حیمین : چاکون
چاکون : بله اقا
جیمین : ماشین ها رو بیارین
رفتش با چند تا ون امدن
جیمین : خوشگلم سوار شو
جیمین و ات یک وت ویگه کوک و لیا یک ون دیگه ایو و ته هم یک ون دیگه
رسیدن ویلا
ته : اوه اینجا رو ندیده بودم
جیمین : اون روز معامله کردم
رفتن داخل
کوک : عالیی انگار عمارته
جیمین: اتاق هر کدام رو بخوایین بردارین
کوک : اوک
لیا : ات بیا باهات کار دارم
ایو و ات و لیا رفتن اون ور
جیمین : یااا بزارین دودقیقه بمونه پیش من بعد ببرین
کوک : سخت نگیر
ته : من خوابم میاد میرم بخوابم
ته : ایووو من رفتم بخوابم
ایو : باش
ته : نگفتم بگو باشه گفتم بیا بریم بخوابیم
ایو : یاااا تهیونگ دو دقیقه وایسا
ته رفت بالا
کوک و جیمین نشستن رو کاناپه داشتن فیلم می دیدن ات و لیا و ایو هم تو حیاط نشسته بودن
ایو : بچه ها من خوابم میاد میرم بخوابم
لیا : منم من رفتم بخوابم
لیا و ایو رفتن خونه ات تو تاب نشسته بود
جیمین : خوشگل خانم سردت نیس
ات : نه
جیمین : میخوای هل بدم
ات : نه
جیمین نشست پیش ات
جیمین : نمیای بخوابیم
ات : خوابم نمیاد
جیمین : منم بدون تو خواب نمیاد پاشو بریم بخوابیم
ات ؛ ولی خوابم نمیاد
جیمین : یااا بلند شو دا
ات و جیمین بلند شدن رفتن خانه رفتن اتاقشون
خوابیدن
صبح شد
ات ویو
چشام رو باز کردم دیدم جیمین نیس بعدش یک صدای میومد بلند شدم با لباس خواب از اتاق امدم بیرون
لیا هم همون موقع از اتاش امد بیرون
لیا : سلام ( با صدای خواب الو )
ات : سلام
لیا : چه صدایه
ات : نمد
لیا : کوک نیس
ات : اره جیمین نیس
لیا : وایسا برم پیش ایو
ات : اون خوابش سنگینه بلند نمشه
لیا : منو نشناختی ها
لیا و ات رفتن اتاق دیدن نه ته هس نه ایو
لیا : پس کجان
ات : این چه صدایه
لیا : نمد از پایینه فکر کنم
لیا و ات رفتن پایین دیدن بله جیمین و تهیونگ و کوک و ایو تو استخرن
جیمین : صبح بخیر تنبلا
ات : یااااا این وقت صبح چرا امدیم شنا می کنید
کوک : شما هم بیایین خیلی کیف میده
ات : من فکر کردم ایو خوابه
ایو : خیر با زو ته بیدار شدم
کوک : شما نمیایین
جیمین : ات بیا
ات : با این لباس
لیا دست ات رو گرفت
لیا : بیا بریم لباسامون رو عوض کنیم بیایم
کوک : اوه منتظریم
تهیونگ : جیمین توپ والیبال داری ؟
جیمین : چه طور
تهیونگ : تو اب کیف میده ها
جیمین : اوک وایسا به چاکون بگم
چاکون توپ رو اورد
کوک : ببنیم اینا کی میان
چن دقیقه بعد لیا و ات با لباس شنا امدن جیمین به ات خیره شده بود
لیا پرید توی اب
ات پاهاش رو از استخر اویزون کرد
جیمین : بیبی من چرا نمیای
ات : انگار یادت رفته بلد نیستم
جیمین ؛ نترس عمیق نیس من بهت یاد میدم
ات ارم از پله ها امد پایین
جیمین : خیلی جذاب شدی خوشگلم
ات : میسی
جیمین : خب بیا بهت یاد بدم
لیا : خیر وایسا ببینم
جیمین : چیه
لیا : لازم نکرده خودم بهش یاد میدم
ایو : برو اون ور ما یاد میدیم
جیمین یاااا چرا اذیت می کنید
ات خندید
لیا: هنوز زنت نیس کههههه
جیمین : چی میشه
ات هن داشت می خندید
جیمین رفت پیش ات
جیمین : با شما کار دارم
خلاصه به ات حدودی یاد دادن بعدش والیبال بازی کردن
خدمتکارا حوله اوردن و اندن بیرون
همه رفتن اتاق تا لباسشون رو عوض کنن
تو اتاق کوک
یهو گوشی کوک زنگ خرد
کوک : بله
کوک : اوک
لیا : چیزی شده
کوک : میرم یک جایی زود میایم
لیا : باش
کوک رفت در اتاق جیمین
کوک : جیمین حاضر شو باید بریم
جیمین : اوک به ته بگو
یهو ویچون افتاد زمین
پشتم رو نگاه کردم دیدم کای بود به زمین خیره شدم افتادم زمین تاحالا مرده ندیده بودم بقیه بادیگاردا با بادیگاردای جیمین دعوا کردن جیمین امد نزدیکم
جیمین : خوبی
ات : جی.........می....ن ( با لکنت
جیمین : جونم
ات : این مرده ؟
جیمین : منو نگاه کن
ات : جیمین مرد
جیمین : هیش ارم باش به چیز دیگه فکر کن
ات : جیمین یک لحظه فکر کردم تو واقعا اموالت رو بیشتر دوس داری
جیمین ات رو بغل کرد
جیمین : تو نباشی برام هیچی اهمیت نداره
ات : جیمین
جیمین : بیا این کت رو بپوش بدنت داره معلوم میشه
جیمین کت رو انداخت روی ات
جیمین : بلند شو نفسم
بلند شدن رفتن سمت کوک و ته
جیمین : باید هرچه زود تر از اینجا بریم چاکسون هر لحظه امکان داره بیاد
کوک : نمی تونیم به هتل بریم ؟
ته : نمد
جیمین : من اینجا ویلا دارم بریم اونجا
حیمین : چاکون
چاکون : بله اقا
جیمین : ماشین ها رو بیارین
رفتش با چند تا ون امدن
جیمین : خوشگلم سوار شو
جیمین و ات یک وت ویگه کوک و لیا یک ون دیگه ایو و ته هم یک ون دیگه
رسیدن ویلا
ته : اوه اینجا رو ندیده بودم
جیمین : اون روز معامله کردم
رفتن داخل
کوک : عالیی انگار عمارته
جیمین: اتاق هر کدام رو بخوایین بردارین
کوک : اوک
لیا : ات بیا باهات کار دارم
ایو و ات و لیا رفتن اون ور
جیمین : یااا بزارین دودقیقه بمونه پیش من بعد ببرین
کوک : سخت نگیر
ته : من خوابم میاد میرم بخوابم
ته : ایووو من رفتم بخوابم
ایو : باش
ته : نگفتم بگو باشه گفتم بیا بریم بخوابیم
ایو : یاااا تهیونگ دو دقیقه وایسا
ته رفت بالا
کوک و جیمین نشستن رو کاناپه داشتن فیلم می دیدن ات و لیا و ایو هم تو حیاط نشسته بودن
ایو : بچه ها من خوابم میاد میرم بخوابم
لیا : منم من رفتم بخوابم
لیا و ایو رفتن خونه ات تو تاب نشسته بود
جیمین : خوشگل خانم سردت نیس
ات : نه
جیمین : میخوای هل بدم
ات : نه
جیمین نشست پیش ات
جیمین : نمیای بخوابیم
ات : خوابم نمیاد
جیمین : منم بدون تو خواب نمیاد پاشو بریم بخوابیم
ات ؛ ولی خوابم نمیاد
جیمین : یااا بلند شو دا
ات و جیمین بلند شدن رفتن خانه رفتن اتاقشون
خوابیدن
صبح شد
ات ویو
چشام رو باز کردم دیدم جیمین نیس بعدش یک صدای میومد بلند شدم با لباس خواب از اتاق امدم بیرون
لیا هم همون موقع از اتاش امد بیرون
لیا : سلام ( با صدای خواب الو )
ات : سلام
لیا : چه صدایه
ات : نمد
لیا : کوک نیس
ات : اره جیمین نیس
لیا : وایسا برم پیش ایو
ات : اون خوابش سنگینه بلند نمشه
لیا : منو نشناختی ها
لیا و ات رفتن اتاق دیدن نه ته هس نه ایو
لیا : پس کجان
ات : این چه صدایه
لیا : نمد از پایینه فکر کنم
لیا و ات رفتن پایین دیدن بله جیمین و تهیونگ و کوک و ایو تو استخرن
جیمین : صبح بخیر تنبلا
ات : یااااا این وقت صبح چرا امدیم شنا می کنید
کوک : شما هم بیایین خیلی کیف میده
ات : من فکر کردم ایو خوابه
ایو : خیر با زو ته بیدار شدم
کوک : شما نمیایین
جیمین : ات بیا
ات : با این لباس
لیا دست ات رو گرفت
لیا : بیا بریم لباسامون رو عوض کنیم بیایم
کوک : اوه منتظریم
تهیونگ : جیمین توپ والیبال داری ؟
جیمین : چه طور
تهیونگ : تو اب کیف میده ها
جیمین : اوک وایسا به چاکون بگم
چاکون توپ رو اورد
کوک : ببنیم اینا کی میان
چن دقیقه بعد لیا و ات با لباس شنا امدن جیمین به ات خیره شده بود
لیا پرید توی اب
ات پاهاش رو از استخر اویزون کرد
جیمین : بیبی من چرا نمیای
ات : انگار یادت رفته بلد نیستم
جیمین ؛ نترس عمیق نیس من بهت یاد میدم
ات ارم از پله ها امد پایین
جیمین : خیلی جذاب شدی خوشگلم
ات : میسی
جیمین : خب بیا بهت یاد بدم
لیا : خیر وایسا ببینم
جیمین : چیه
لیا : لازم نکرده خودم بهش یاد میدم
ایو : برو اون ور ما یاد میدیم
جیمین یاااا چرا اذیت می کنید
ات خندید
لیا: هنوز زنت نیس کههههه
جیمین : چی میشه
ات هن داشت می خندید
جیمین رفت پیش ات
جیمین : با شما کار دارم
خلاصه به ات حدودی یاد دادن بعدش والیبال بازی کردن
خدمتکارا حوله اوردن و اندن بیرون
همه رفتن اتاق تا لباسشون رو عوض کنن
تو اتاق کوک
یهو گوشی کوک زنگ خرد
کوک : بله
کوک : اوک
لیا : چیزی شده
کوک : میرم یک جایی زود میایم
لیا : باش
کوک رفت در اتاق جیمین
کوک : جیمین حاضر شو باید بریم
جیمین : اوک به ته بگو
۶۶.۸k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.