گفت .. . .
گفت ....
دلم مرگ میخواهد .....
بی صدا ....
بی هیاهو .....
بی شلوغی ......
بی گریه های مادرم جوری که انگار از اول نبودم ....
گفتم ......
بعد از پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوایی ست جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
گفتم چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
گفتم .....
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت اشک غم کوه امیدم کاه شد .......
آویسا ی عزیزم هیچوقت فراموشت نمیکنم خوب بخوابی ....🥲❤️🩹
دلم مرگ میخواهد .....
بی صدا ....
بی هیاهو .....
بی شلوغی ......
بی گریه های مادرم جوری که انگار از اول نبودم ....
گفتم ......
بعد از پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دوایی ست جز داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
گفتم چرا رفتی و تدبیر تو این بود
گفتا چه توان کرد تقدیر همین بود
گفتم که نه وقت سفرت بود چنین زود
گفتا که نگو مصلحت دوست در این بود
گفتم .....
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت اشک غم کوه امیدم کاه شد .......
آویسا ی عزیزم هیچوقت فراموشت نمیکنم خوب بخوابی ....🥲❤️🩹
۴۴۷
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.