- دلتنگی آدمو وادار به خیلی کارا می کنه ، دلتنگی تو رو از
- دلتنگی آدمو وادار به خیلی کارا میکنه ، دلتنگی تو رو از این سر دنیا ، میکشونه اون سر دنیا ، دلتنگی مجبورت میکنه تلفنو برداری و شماره کسی رو بگیری که قلبتو شکسته ، دلتنگی مجبورت میکنه بری دیدن کسی که دوستش داری و دوستت نداره ، آره ؛ دلتنگی خیلی زور داره ، خیلی کارا میتونه بکنه ، چند وقتِ دیگه میرم شهری که اون اونجا زندگی میکنه و نمیتونم برم دیدنش ، فکر کن ؛ ماهها و روزها کلی ذوق داشته باشی از اینکه میری دیدنش و درست وقتی که باید ، اون نیست ! خنده داره . بهم گفته بود : ‹ تو بیا ، من میام دنبالت. › دارم به این فکر میکنم الان که قراره بیام ، دیگه تویی وجود نداره ؛ نیستی که بیای دنبالم ، نیستی که ذوق کنی بخاطر اومدنم ، نیستی که برنامه بچینی برای روزهایی که قراره پیشت باشم ، نیستی که بهم بگی : خوشحالم که تونستم از نزدیک ببینمت و باهات حرف بزنم ؛ تو دیگه برای من نیستی ، حالم خوبه چون حالِ تو خوبه ؛ حتی اگه از هم دور باشیم ، حتی اگه دیگه مالِ هم نباشیم ، حالم خوبه چون حالِ خوبِ تو رو میبینم و میدونم حالت الان خیلی بهتر از وقتیه که با من و کنار من بودی ! خوشحالم که لبخند میزنی ، سرگرم مسیر زندگیت هستی و دلت برای من تنگ نمیشه ، طبیعتاً من دیگه نباید بیام شهری که تو اونجا زندگی میکنی اما ، دلتنگی منو میکشونه اونجا ، باید بیام ، باید بیام و تو هوایِ شهری که تو توش نفس میکشی ، نفس بکشم! خیابونای شهری که تو اونجا قد کشیدی و بزرگ شدی رو بگردم ؛ اصلا شاید خیلی اتقافی یه جا از کنارت گذشتم ؛ آره شاید من تو رو دیدم و تو من و نه باید بیام ، باید این دلتنگیامو بیارم با هوای شهری که تو اونجا نفس میکشی ، کم کنم دلتنگیام برات رو دوست دارم ؛ اونا منو مجبور به کاری میکنن که خودم نمیخوام ، اما قلبم چرا ؛ ‹ قلبم دست دلتنگیامو گرفته و میدوئه سمت تو › :))
۲.۷k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.