تک پارتی (شایدم دو پارتی) از یونگی شی
امشب به یه دورهمی دوستانه دعوت شده بودید..
رژ لب صورتی ملایمی رو از روی میز آرایشت برداشتی
بعد از اینکه رژت رو زدی توی کیفت گذاشتی
سویشرت کرم رنگت رو از روی تخت برداشتی و تنت کردی
عطر مورد علاقتو روی نبض روی دست و گردنت اسپری کردیذو از اتاق خارج شدی
از پله ها پایین اومدی و با یونگی ای مواجه شدی که استایل اسپرتی به تن داشت
تیشرت مشکی رنگی که متن «only we know» با خط ریزی به رنگ سفید روش نوشته شده بود
شلوار نیم بَگی که جین بهش کادو داده بود
نزدیکش شدی و کیفتو روی دوشِت انداختی: این شلواره بهت میاد..
موهاش رو بالا داد و نگاهشو سمتم برگردوند: مرسی..عاا.. راستی ا.ت..یادت باشه..منو تو باهم دوستیم..نه چیزی بیشتر..و نه چیزی کمتر!
«باشه» آرومی خطاب بهش گفتی و با هم حرکت کردید
تمام طول راه، کلمه ایی بینتون بیان نشد
نزدیک خوابگاهشون ترمز کرد و همونطور که دستش به فرمون بود صدات کرد: عا..ا.ت..تو اول برو ..من یکم دیر تر میام که شَکی ایجاد نشه..پیاده شو
بدون کلمه ایی از ماشین پیاده شدی و حرکت کردی
بعد از پرسیدن رمز در از جین، در رو باز کردی و به داخل رفتی
جین: یاااا ا.ت شییی. کجایی تو بچه!؟
با خنده سلام بلندی گفتی و سویشرتتو از تنت در آوردی
روی کاناپه نشستی و سویشرتتو روی دسته کاناپه گذاشتی
جونگکوکی که با حرف هاش جمع رو گرم کرده بود تمام حواست بهش جمع شده بود
حدود ۱۰ دقیقه بعد صدای باز شدن در توی سالن پیچید
یونگی قدم قدم وارد خونه شد: های گایز..
سلام گرمی از طرف همه به جز تو به یونگی گفته شد
یونگی روی مبل تک نفره رو به روی تو نشست
چند دقیقه ایی گذشته بود و بحثمون بالا رفته بود تا با حرفی که جیمین زد سکوت کل اتاق رو فرا گرفت: جرعت و حقیقت بازی کنیم!؟
نظر اکثریت مثبت بود پس چاره ایی جز قبول کردن نداشتی
دور هم جمع شدید و جیمین با بطری ای که از روی میز برداشته بود به جمعمون پیوست
دور اول بطری رو چرخوند و رو به تهیونگ و نامجون قرار گرفت
کسی که باید سوال میپرسید تهیونگ بود پس پرسید: نامجون هیونگ..آخرین کاری که کردی بر علیه بقیه بوده چیه!؟
نامجون با چشم هایی که بسته شده بود و لبخند خجالتی جواب داد: خب.. لیوان خودتو بردم برای خودم..شرمنده تهیونگا..
خنده جمع سر گرفت و نگاه های متعجب تهیونگ که به نامجون قفل شده بود: هیونگگ!!!
چندین دور از بازی هامون گذشت
جین بطری رو چرخوند و رو به هوپی و یونگی قرار گرفت
هوپی مسئول پرسیدن سوال بود
بعد از دقایقی فکر سوالشو پرسید: خب یونگیااه..ا.ت برای تو چه حکمی داره!؟
یونگی با پوزخند بدون وقفه جواب داد: یه دوست خیلی خوب..
ابرو های بالا پریده جیمین گویای تعجبش بود
ادامش پارت بعد
رژ لب صورتی ملایمی رو از روی میز آرایشت برداشتی
بعد از اینکه رژت رو زدی توی کیفت گذاشتی
سویشرت کرم رنگت رو از روی تخت برداشتی و تنت کردی
عطر مورد علاقتو روی نبض روی دست و گردنت اسپری کردیذو از اتاق خارج شدی
از پله ها پایین اومدی و با یونگی ای مواجه شدی که استایل اسپرتی به تن داشت
تیشرت مشکی رنگی که متن «only we know» با خط ریزی به رنگ سفید روش نوشته شده بود
شلوار نیم بَگی که جین بهش کادو داده بود
نزدیکش شدی و کیفتو روی دوشِت انداختی: این شلواره بهت میاد..
موهاش رو بالا داد و نگاهشو سمتم برگردوند: مرسی..عاا.. راستی ا.ت..یادت باشه..منو تو باهم دوستیم..نه چیزی بیشتر..و نه چیزی کمتر!
«باشه» آرومی خطاب بهش گفتی و با هم حرکت کردید
تمام طول راه، کلمه ایی بینتون بیان نشد
نزدیک خوابگاهشون ترمز کرد و همونطور که دستش به فرمون بود صدات کرد: عا..ا.ت..تو اول برو ..من یکم دیر تر میام که شَکی ایجاد نشه..پیاده شو
بدون کلمه ایی از ماشین پیاده شدی و حرکت کردی
بعد از پرسیدن رمز در از جین، در رو باز کردی و به داخل رفتی
جین: یاااا ا.ت شییی. کجایی تو بچه!؟
با خنده سلام بلندی گفتی و سویشرتتو از تنت در آوردی
روی کاناپه نشستی و سویشرتتو روی دسته کاناپه گذاشتی
جونگکوکی که با حرف هاش جمع رو گرم کرده بود تمام حواست بهش جمع شده بود
حدود ۱۰ دقیقه بعد صدای باز شدن در توی سالن پیچید
یونگی قدم قدم وارد خونه شد: های گایز..
سلام گرمی از طرف همه به جز تو به یونگی گفته شد
یونگی روی مبل تک نفره رو به روی تو نشست
چند دقیقه ایی گذشته بود و بحثمون بالا رفته بود تا با حرفی که جیمین زد سکوت کل اتاق رو فرا گرفت: جرعت و حقیقت بازی کنیم!؟
نظر اکثریت مثبت بود پس چاره ایی جز قبول کردن نداشتی
دور هم جمع شدید و جیمین با بطری ای که از روی میز برداشته بود به جمعمون پیوست
دور اول بطری رو چرخوند و رو به تهیونگ و نامجون قرار گرفت
کسی که باید سوال میپرسید تهیونگ بود پس پرسید: نامجون هیونگ..آخرین کاری که کردی بر علیه بقیه بوده چیه!؟
نامجون با چشم هایی که بسته شده بود و لبخند خجالتی جواب داد: خب.. لیوان خودتو بردم برای خودم..شرمنده تهیونگا..
خنده جمع سر گرفت و نگاه های متعجب تهیونگ که به نامجون قفل شده بود: هیونگگ!!!
چندین دور از بازی هامون گذشت
جین بطری رو چرخوند و رو به هوپی و یونگی قرار گرفت
هوپی مسئول پرسیدن سوال بود
بعد از دقایقی فکر سوالشو پرسید: خب یونگیااه..ا.ت برای تو چه حکمی داره!؟
یونگی با پوزخند بدون وقفه جواب داد: یه دوست خیلی خوب..
ابرو های بالا پریده جیمین گویای تعجبش بود
ادامش پارت بعد
۲۲.۰k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.