تو میترسی بهش بگی اما اون روزهاست که منتظر شنیدنِ ناگفته
تو میترسی بهش بگی اما اون روزهاست که منتظر شنیدنِ ناگفته هاییه که تو مدتهاست در خودت دفن کردی.
تو میترسی یک قدم به طرفش برداری اما اون منتظر یک قدم از طرفِ توئه که ده قدم به طرفت برداره.
تو میترسی بهش پیام بدی اما اون ساعتها توصفحهی چتت برات مینویسه بدونِ اینکه برات ارسال کنه چون میدونه فرستادنش برات هیچ فایده ای نداره.
تو میترسی بهش بگی دوستش داری و حست رو بهش نشون نمیدی اما اون میترسه که دوستش نداشته باشی و برای همین همیشه از طرف تو حس دوست نداشتنی و ناکافی بودن میکنه.
تو میترسی که یک روز تورو بذاره و بره اما اون فکر میکنه که نکنه برای مابقی عمرت انتخابش نکرده باشی.
تو میترسی باهاش حرف بزنی و بهش نزدیک بشی اون فکر میکنه تو هیچ حرفی باهاش نداری و حرف زدن باهاش اصلا برات جذاب نیست.
میبینی؟ اگر چشمات رو ببندی و یک بار خودت رو از دریچهی چشمای اون تماشا کنی میتونی تصمیم بهتری برای دوست داشتنت بگیری🌱
#فرگل_مشتاقی
تو میترسی یک قدم به طرفش برداری اما اون منتظر یک قدم از طرفِ توئه که ده قدم به طرفت برداره.
تو میترسی بهش پیام بدی اما اون ساعتها توصفحهی چتت برات مینویسه بدونِ اینکه برات ارسال کنه چون میدونه فرستادنش برات هیچ فایده ای نداره.
تو میترسی بهش بگی دوستش داری و حست رو بهش نشون نمیدی اما اون میترسه که دوستش نداشته باشی و برای همین همیشه از طرف تو حس دوست نداشتنی و ناکافی بودن میکنه.
تو میترسی که یک روز تورو بذاره و بره اما اون فکر میکنه که نکنه برای مابقی عمرت انتخابش نکرده باشی.
تو میترسی باهاش حرف بزنی و بهش نزدیک بشی اون فکر میکنه تو هیچ حرفی باهاش نداری و حرف زدن باهاش اصلا برات جذاب نیست.
میبینی؟ اگر چشمات رو ببندی و یک بار خودت رو از دریچهی چشمای اون تماشا کنی میتونی تصمیم بهتری برای دوست داشتنت بگیری🌱
#فرگل_مشتاقی
۵.۰k
۳۰ مهر ۱۴۰۳