٭خونــِ خُوشگِل مَن! -پارت79-
*سه ساعت بعد*
(توجهم به گوشیم جلب شد که اسم ”آجوشیی“ روی صفحه افتاده بود و داشت زنگ میخورد؛ اشکامو که بخاطر شدت خنده دور چشمم جمع شده بودن رو پاک کردم و سعی کردم جدی بشم)
من:هی سوهی اینجارو
س.ه:(انگار که متوجه حرفم نشده باشه) وای تازه فکرکنم الان میرن سینما بیا ماهم بریم میدونم کجاس
من:سوهی یه لحظه گوش کن
س.ه:چیشده؟
من:صاحب پولا کارش تموم شده و حالا متوجه پیامکای برداشتیش شده
س.ه:وای وای جواب بده امیدوارم اونقدرام عصبی نشده باشهه
من:اتفاقی نمیوفته نترس (و تماسو وصل کردم)
+:ا..الوو؟
-:{باصدایی که بهطور محسوس توش خشم دیدهمیشه} کجایین؟!
+:کجاییم؟ چرا جمع میبندی؟!
-:یونهه، تو و سوهی دقیقا کدوم گوری در رفتینن؟؟!
+:آهاا از اون لحاظ... چیکارمون داری؟!
-:قرار بود فقط یه چند تا اسپری و قلمو بخری مطمئنی خرج دیگهای نکردی؟!
+:قرار بود تو بیای بخریم ولی کار داشتی دیگه کنسل شد منم با سوهی اومدم خوش بگذرونم
-:(هوفی از عصبانیت میکشه تا فحش باورنم نکنه)خوشیاتون بستونه دیگه جمع کنین برگردین
+:اونوقت چرا باید بسمون باشه و برگردیم؟!!
-:{با داد}چون من میگمم (و تماسو قطع میکنه)
من:این چه ریکشنی بود؟! عصبی بود ولی عصبی نبود؟! عجیبه
س.ه:چی گفت؟!
من:گفت خوشیامون بسمونه برگردیم
س.ه:من واقعا دلم نمیخواد برگردم چهره عصبیش ترسناکه
من:نکه فکر کردی من میخوام برگردم؟! ولی باید بین بد و بدتر یکیو انتخاب کنیم؛ یا الان برگردیم که خب تا برسیم یکم عصبانیتش فروکش شده یا بذاریم واسه یکی دو ساعت دیگه که هرچی بیشتر بگذره بیشتر عصبی میشه
س.ه:گزینه اول به نظر بهتره بیا جمع کنیم بریم
من:موافقم
‹توی خونه›
(با استرس و ترس زیاد جیم شده بودیم اتاقامون و هیچکس ما رو ندید ولی من باید کارت سئویون رو تحویلش میدادم پس عزمم رو جزم کردم و به سمت اتاقش راه افتادم)
شرط: پنچتا کامت از اکانت های متفاوت( واسه تکمیل شدن شرط خیلی طول بکشه قید داستانو بزنین دیگه تکمیلش نمیکنم
(توجهم به گوشیم جلب شد که اسم ”آجوشیی“ روی صفحه افتاده بود و داشت زنگ میخورد؛ اشکامو که بخاطر شدت خنده دور چشمم جمع شده بودن رو پاک کردم و سعی کردم جدی بشم)
من:هی سوهی اینجارو
س.ه:(انگار که متوجه حرفم نشده باشه) وای تازه فکرکنم الان میرن سینما بیا ماهم بریم میدونم کجاس
من:سوهی یه لحظه گوش کن
س.ه:چیشده؟
من:صاحب پولا کارش تموم شده و حالا متوجه پیامکای برداشتیش شده
س.ه:وای وای جواب بده امیدوارم اونقدرام عصبی نشده باشهه
من:اتفاقی نمیوفته نترس (و تماسو وصل کردم)
+:ا..الوو؟
-:{باصدایی که بهطور محسوس توش خشم دیدهمیشه} کجایین؟!
+:کجاییم؟ چرا جمع میبندی؟!
-:یونهه، تو و سوهی دقیقا کدوم گوری در رفتینن؟؟!
+:آهاا از اون لحاظ... چیکارمون داری؟!
-:قرار بود فقط یه چند تا اسپری و قلمو بخری مطمئنی خرج دیگهای نکردی؟!
+:قرار بود تو بیای بخریم ولی کار داشتی دیگه کنسل شد منم با سوهی اومدم خوش بگذرونم
-:(هوفی از عصبانیت میکشه تا فحش باورنم نکنه)خوشیاتون بستونه دیگه جمع کنین برگردین
+:اونوقت چرا باید بسمون باشه و برگردیم؟!!
-:{با داد}چون من میگمم (و تماسو قطع میکنه)
من:این چه ریکشنی بود؟! عصبی بود ولی عصبی نبود؟! عجیبه
س.ه:چی گفت؟!
من:گفت خوشیامون بسمونه برگردیم
س.ه:من واقعا دلم نمیخواد برگردم چهره عصبیش ترسناکه
من:نکه فکر کردی من میخوام برگردم؟! ولی باید بین بد و بدتر یکیو انتخاب کنیم؛ یا الان برگردیم که خب تا برسیم یکم عصبانیتش فروکش شده یا بذاریم واسه یکی دو ساعت دیگه که هرچی بیشتر بگذره بیشتر عصبی میشه
س.ه:گزینه اول به نظر بهتره بیا جمع کنیم بریم
من:موافقم
‹توی خونه›
(با استرس و ترس زیاد جیم شده بودیم اتاقامون و هیچکس ما رو ندید ولی من باید کارت سئویون رو تحویلش میدادم پس عزمم رو جزم کردم و به سمت اتاقش راه افتادم)
شرط: پنچتا کامت از اکانت های متفاوت( واسه تکمیل شدن شرط خیلی طول بکشه قید داستانو بزنین دیگه تکمیلش نمیکنم
۹۳۴
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.