٭خونـِ خُوشگِل مَن! -پارت61-
من:خوب نقشت رو بازی نمیکنی
جوری رفتار میکنی که آدم شک میکنه تو آدم نیستی!!
س.ی:هوم؟!•-• چی به چی شد الان؟!•-• کی آدمه کی نیست؟!•-•
من:(میخندم)هیچی بیخیال
الان چیکار کنم؟!
س.ی:میخوای ببینی چی میگه؟!
من:البته البته..
بلکه شاید بیشتر بشناسمت•-•
س.ی:شناختن من سخت نیستاا
ولی خب احتمال این هم هست که بخواد بهت دروغ بگه
من:میدونم
(گوشیمو ازش میگیرم و تایپ میکنم)
+امشب ساعت هشت کنار برج نامسان منتظرتم
-امیدوارم مزاحمی همراهت نباشه حرفام خصوصین
+مگس و پشه دور تو نباشه سمت من بیاد
وگرنه من از هیچ حشرهای نگه داری نمیکنم
-خدافظ عشقم
من:{زیرلب}کثافت
س.ی:چرا فحش میدی؟!
من:تو چرا شنیدی؟!•-•[من:ای خاک عالم آبروم پورد شدد]
س.ی:ببخشید که پیشبینی نکرده بودم قراره اینو بگی:|
من:متاسفم که بیادبی کردم
س.ی:اشکال نداره؛ ولی چی گفت که حرصی شدی؟!
(صفحه موبایلو به سمتش میگیرم
اونم شروع میکنه از قسمتی که نخونده، میخونه
به آخرش که میرسه پقی میزنه زیر خنده:|)
من:زهرمار چرا میخندی؟!:/
س.ی:{بدوناینکهذرهایجلویخندشوبگیره} وااایی..عشقم چرا الکی حرص میخوریی
چیزی نگفته که عشقممم
من:{بالبخندملیح}سئویون عزیزم
س.ی:(خندشو میخوره و شوکه بهم نگاه میکنه)ب..لهه؟!
من:{همچنانبالبخندملیح}میدونستی خیلیی گاویی؟!:)
س.ی:(صاف میایسته سرشو میندازه پایین و با مظلومیت خاصی نگاهم میکنه)متاسفم عشقم
(چین کوچیکی روی پیشونیم رو نشون میدم و یکی میزنم پس کلهش)
س.ی:(دوباره شروع میکنه خندیدن)وایی عشقم دردم گرفت کهه
جوری رفتار میکنی که آدم شک میکنه تو آدم نیستی!!
س.ی:هوم؟!•-• چی به چی شد الان؟!•-• کی آدمه کی نیست؟!•-•
من:(میخندم)هیچی بیخیال
الان چیکار کنم؟!
س.ی:میخوای ببینی چی میگه؟!
من:البته البته..
بلکه شاید بیشتر بشناسمت•-•
س.ی:شناختن من سخت نیستاا
ولی خب احتمال این هم هست که بخواد بهت دروغ بگه
من:میدونم
(گوشیمو ازش میگیرم و تایپ میکنم)
+امشب ساعت هشت کنار برج نامسان منتظرتم
-امیدوارم مزاحمی همراهت نباشه حرفام خصوصین
+مگس و پشه دور تو نباشه سمت من بیاد
وگرنه من از هیچ حشرهای نگه داری نمیکنم
-خدافظ عشقم
من:{زیرلب}کثافت
س.ی:چرا فحش میدی؟!
من:تو چرا شنیدی؟!•-•[من:ای خاک عالم آبروم پورد شدد]
س.ی:ببخشید که پیشبینی نکرده بودم قراره اینو بگی:|
من:متاسفم که بیادبی کردم
س.ی:اشکال نداره؛ ولی چی گفت که حرصی شدی؟!
(صفحه موبایلو به سمتش میگیرم
اونم شروع میکنه از قسمتی که نخونده، میخونه
به آخرش که میرسه پقی میزنه زیر خنده:|)
من:زهرمار چرا میخندی؟!:/
س.ی:{بدوناینکهذرهایجلویخندشوبگیره} وااایی..عشقم چرا الکی حرص میخوریی
چیزی نگفته که عشقممم
من:{بالبخندملیح}سئویون عزیزم
س.ی:(خندشو میخوره و شوکه بهم نگاه میکنه)ب..لهه؟!
من:{همچنانبالبخندملیح}میدونستی خیلیی گاویی؟!:)
س.ی:(صاف میایسته سرشو میندازه پایین و با مظلومیت خاصی نگاهم میکنه)متاسفم عشقم
(چین کوچیکی روی پیشونیم رو نشون میدم و یکی میزنم پس کلهش)
س.ی:(دوباره شروع میکنه خندیدن)وایی عشقم دردم گرفت کهه
۳۱۳
۲۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.