تهیونگ و دختر رزمی پوش ۱۵
سو : نا امید شده بودم بلند شدم که برم ناگهان صدای تهیونگ خورد به گوشم که گفت : من ملکهام رو تنها نمیزارم . سو : برگشتم دیدم تهیونگ چشماش بازه و داره لبخنده خیلی کمرنگی بهم میزنه رفتم سمتش و بهش گفتم تهیونگ دارم خواب میبینم😳. تهیونگ : نه...کاملا بیداری و من زنده ام . سو : حالت خوبه؟ . تهیونگ : هنوز جای زخمم درد میکنه ولی کم درد میکنه . جونگ کوک چطوره؟ . سو : برادر حالش خوبه فقط یکم سرش شلوغه به خاطر اینکه تازه بر روی تخت نشسته . خب من میرم بیرون تو هم یکم استراحت کن . تهیونگ : باشه . سو : از اتاق اومدم بیرون و به سمت اتاق برادر جونگ کوک رفتم . جونگ کوک : داشتم به مسائل کشور رسیدگی میکردم که ندیمه گفت خواهر سو اینجاشت بهش گفتم بیاد داخل . سو : وقتی رفتم داخل سلام کردم ولی جونگ کوک با حالت بی محلی بهم سلام کرد چند دقیقه همینطوری ایستاده بودم اونجا که با برادر صحبت کنم ولی اون جوری رفتار میکرد که انگار من داخل اتاق نیستم و همش سرش داخل نامه هاش بود . فکر کنم الان کار داشته باشی من میرم و بعدا مزاحمتون میشم . جونگ کوک : صبر کن خب بگو ببینم چیکارم داشتی . سو : هیچی فقط اومدم کمی با شما صحبت کنم . جونگ کوک : همیشه فکر میکردم دوست داشته باشی باهام صحبت کنی ولی الان فهمیدم که فقط من دوست دارم تو باهام صحبت کنی و تو دوست نداری . سو : اصلا اینطوری نیست برادر . جونگ کوک : خواهر تو از اون موقعی به کره جنوبی رفتی خیلی اخلاقت تغییر کرده . تو دیگه خواهر لوس من نیستی و الان اخلاقت و رفتارت تغییر کرده ولی لباس پوشیدنت هنوز مثل قبله . سو : درسته هنوز لباس رزمی میپوشم😊 . جونگ کوک : میخوام از این به بعد بهت بگم دختر رزمی پوش . سو : برادر من تا چند وقت دیگه باید لباس های بانوان رو بپوشم . جونگ کوک : درسته تو تا چند وقت دیگه باید لباس های فرخنده و زیبای بانوان رو بپوشی . راستی حال تهیونگ چطوره؟ . سو : تازه بهوش اومده . جونگ کوک : خیلی خوبه بیا بریم پیش تهیونگ . سو : باشه . از زبان تهیونگ : روی تخت دراز کشیده بودم که در اتاق باز شد دیدم جونگ کوک و سو وارد شدن خواستم بلند شم که سو اومد کمکم . جونگ کوک : از این به بعد وقتی شما دو تا رو دیدم بهتون میگم.....
۱۰ تا لایک ۵ تا کامنت
۱۰ تا لایک ۵ تا کامنت
۱۲۸.۶k
۲۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.