احساس میکنم کودکی هستم در خانه ی(کشور) همسایه که از کشش ا
احساس میکنم کودکی هستم در خانهی(کشور) همسایه که از کشش انفجارها خسته شده؛ نمیترسد و نباید بترسد چون احساس میکند وقت برای زندگی کم دارد میخواهد فریاد بزند تمامش کنید
-نوبت من است
نوبت بازی من است
.......
ادبیات جنگ را نمیفهمد اما خیلی مودب است؛
احساس میکنم پیرمردی ام که کنار حجره ای نشسته و مشغول تماشای انفجارهاست نمیهراسد از مردن ولی دغدغه ی زندگی دارد
-فریاد میزند تمامش کنید
نوبت من است
......
-نوبت من است
نوبت بازی من است
.......
ادبیات جنگ را نمیفهمد اما خیلی مودب است؛
احساس میکنم پیرمردی ام که کنار حجره ای نشسته و مشغول تماشای انفجارهاست نمیهراسد از مردن ولی دغدغه ی زندگی دارد
-فریاد میزند تمامش کنید
نوبت من است
......
۱۹.۹k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.