گَشتَم؛
گَشتَم؛
تو را که نیافتم هیچ، خودم را هم گُم کرده ام ...
پاهایم درد میکشند و دست از همراهی دلم برداشتهاند...
تو بگو من چه کنم؟
کجا چشم باز کنم که کنارم باشی؟
در کدام خیابان قدم بگذارم که خاطرت مرا دیوانه نسازد؟
گوش به کدوم موسیقی بسپارم و تو را در نوت هایش نَشنوم؟
کی خیال کنم تا چشمانت را متصور نشوم؟
با که هم صحبت شوم، تو در یادم نیایی؟
به کدام گل خیره شوم و دلم برایت ضعف نرود؟
به چه بیندیشم که نگران تو نباشم؟
از کدام کوچه گذر میکنی تا اتفاقی سر راهت سبز شوم؟
کجا بمیرم که در آغوش تو جان داده باشم؟
به که رو آورم تا تو را به من ببخشد؟
چه کنم بیش از این هیزم به زیر آتش دلم نگذاری؟
ماه دورم؛ چرا سکوت کرده ای؟ نمیگویی چه کنم؟
بگو؛ بلند بگو، فریاد بزن!
فقط محال مخواه از من، کار من نیست! ..
من مثل تو آنقدر قدرتمند نیستم که بتوانم غیر میکنن را ممکن کنم!
مثلا نمیتوانم فراموش نکردن را فراموش کنم،
یا نرفتن را بروم،
یا عشق را نفرت بوَرزم ..
نگو که جان دادن برایم آسانتر است!
میدانم که میدانی ...
اما نمیدانم میفهمی یا نه...
_برای او که نیست؛
اما غمش آتش جان ماست!
یاردآ-
۱۵ آبان ۰۱
#بادبافِشون
تو را که نیافتم هیچ، خودم را هم گُم کرده ام ...
پاهایم درد میکشند و دست از همراهی دلم برداشتهاند...
تو بگو من چه کنم؟
کجا چشم باز کنم که کنارم باشی؟
در کدام خیابان قدم بگذارم که خاطرت مرا دیوانه نسازد؟
گوش به کدوم موسیقی بسپارم و تو را در نوت هایش نَشنوم؟
کی خیال کنم تا چشمانت را متصور نشوم؟
با که هم صحبت شوم، تو در یادم نیایی؟
به کدام گل خیره شوم و دلم برایت ضعف نرود؟
به چه بیندیشم که نگران تو نباشم؟
از کدام کوچه گذر میکنی تا اتفاقی سر راهت سبز شوم؟
کجا بمیرم که در آغوش تو جان داده باشم؟
به که رو آورم تا تو را به من ببخشد؟
چه کنم بیش از این هیزم به زیر آتش دلم نگذاری؟
ماه دورم؛ چرا سکوت کرده ای؟ نمیگویی چه کنم؟
بگو؛ بلند بگو، فریاد بزن!
فقط محال مخواه از من، کار من نیست! ..
من مثل تو آنقدر قدرتمند نیستم که بتوانم غیر میکنن را ممکن کنم!
مثلا نمیتوانم فراموش نکردن را فراموش کنم،
یا نرفتن را بروم،
یا عشق را نفرت بوَرزم ..
نگو که جان دادن برایم آسانتر است!
میدانم که میدانی ...
اما نمیدانم میفهمی یا نه...
_برای او که نیست؛
اما غمش آتش جان ماست!
یاردآ-
۱۵ آبان ۰۱
#بادبافِشون
۳۶.۵k
۱۵ آبان ۱۴۰۱