سناریو از تهیونگ شی
p²:
آروم وارد خونه شد و در رو بست: قرار نیست ازم بترسی ، من فقط دارم دوباره میبینمت..فقط با این تفاوت که اینبار تو خواب نیستی و بیداری! همیشه وقتی خواب بودی میدیدمت!بیشتر روز ها میشستم تا صبح به صدای نفس هات گوش میکردم و نزدیک های طلوع آفتاب برمیگشتم خونه فا//کیِ خودم..
الان که بیداری...میتونم صدات رو هم بشنوم..!
روی کاناپه نشست و سرشو به بالای کاناپه تیکه داد: بیا بشین کنارم بزار نزدیک تر حست کنم.!
تازه وقتی چهرش رو دیدی فهمیدی کیبود! کسی که توی دوران دبیرستانت نسبت بهش علاقه مند بودی و هنوز هم بهش فکر میکردی!
ماگ قهوت رو برداشتی و در حین نشستن جلوش قرار دادی
جرعه ای از قهوه خورد و با چشم های بسته ادامه داد: میدونی چیشد؟ پدرم سرم قمار کرد؛ که اگه ببازه منو به اون مافیایی که قاچاق اسلحه داشت تحویل بده..که واضح و شفافهِ که باخت
اونا هم پدرمو کشتن هم منو توی بازی کثیف خودشون غرق کردن!
ا.ت شی! یادم نمیره، وقتی توی کلاس موسیقی دبیرستان دیدمت با خنده هات قلبم لرزید و..
حرفشو قطع کردی: ولی من چنین چیزی نمیخوام تهیونگ شی! میتونی بری بیرون!سرشو بالا آورد و بهت خیره شد: داری دست زد به سینم میزنی؟؟؟ اره؟؟ ولی چرا؟؟
آب دهنتو به سختی قورت دادی و ادامه دادی: به چند دلیل! اینکه نمیتونم وایسم ببینم داری کاری میکنی که باب میلم نیست! دوماً! اگه دستگیر بشی چی؟ ها؟ وایسم دستی دستی اذیت شدنتو تماشا کنم؟؟ سوما! قطعا تا الان خیلیا رو شکنجه کردی!! مافیایی! قایم موشک که بازی نمیکنی! و..
با کاری که کرد حرفت رو توی گلوت متوقف کرد
رو به روت نشست و یکی از. زانو هاش رو روی زمین گذاشت
از جیب شلوارش اسلحه ایی که ظاهراً هفت تیر بود بیرون آورد و روی شقیقش گذاشت: میخوای برات بمیرم تا عشق پنج سالمو باور کنی؟ چیکار کنم باور میکنی؟ لب تر کن فقط تو! هر کاری بگی میکنم!!
برای اولین بار فهمیدی حست نسبت بهش دو طرفس!
لبی تر کردی و ادامه دادی: نمیدونستم منم دوست دارم! اسلحه روبزار کنار و بیا بغلم!
اسلحش رو روی زمین رها کرد و به سمت بغلت حمله ور شد
دست هاش رو دورت حصار کرد و تورو به آغوش کشید: فکر کنم ۵ سالی میشه که درد این بغل آرامشبخش رو به جون خریدم تا الان بدون هیچ ترسی بچشمش! قطره بارون من!
آروم وارد خونه شد و در رو بست: قرار نیست ازم بترسی ، من فقط دارم دوباره میبینمت..فقط با این تفاوت که اینبار تو خواب نیستی و بیداری! همیشه وقتی خواب بودی میدیدمت!بیشتر روز ها میشستم تا صبح به صدای نفس هات گوش میکردم و نزدیک های طلوع آفتاب برمیگشتم خونه فا//کیِ خودم..
الان که بیداری...میتونم صدات رو هم بشنوم..!
روی کاناپه نشست و سرشو به بالای کاناپه تیکه داد: بیا بشین کنارم بزار نزدیک تر حست کنم.!
تازه وقتی چهرش رو دیدی فهمیدی کیبود! کسی که توی دوران دبیرستانت نسبت بهش علاقه مند بودی و هنوز هم بهش فکر میکردی!
ماگ قهوت رو برداشتی و در حین نشستن جلوش قرار دادی
جرعه ای از قهوه خورد و با چشم های بسته ادامه داد: میدونی چیشد؟ پدرم سرم قمار کرد؛ که اگه ببازه منو به اون مافیایی که قاچاق اسلحه داشت تحویل بده..که واضح و شفافهِ که باخت
اونا هم پدرمو کشتن هم منو توی بازی کثیف خودشون غرق کردن!
ا.ت شی! یادم نمیره، وقتی توی کلاس موسیقی دبیرستان دیدمت با خنده هات قلبم لرزید و..
حرفشو قطع کردی: ولی من چنین چیزی نمیخوام تهیونگ شی! میتونی بری بیرون!سرشو بالا آورد و بهت خیره شد: داری دست زد به سینم میزنی؟؟؟ اره؟؟ ولی چرا؟؟
آب دهنتو به سختی قورت دادی و ادامه دادی: به چند دلیل! اینکه نمیتونم وایسم ببینم داری کاری میکنی که باب میلم نیست! دوماً! اگه دستگیر بشی چی؟ ها؟ وایسم دستی دستی اذیت شدنتو تماشا کنم؟؟ سوما! قطعا تا الان خیلیا رو شکنجه کردی!! مافیایی! قایم موشک که بازی نمیکنی! و..
با کاری که کرد حرفت رو توی گلوت متوقف کرد
رو به روت نشست و یکی از. زانو هاش رو روی زمین گذاشت
از جیب شلوارش اسلحه ایی که ظاهراً هفت تیر بود بیرون آورد و روی شقیقش گذاشت: میخوای برات بمیرم تا عشق پنج سالمو باور کنی؟ چیکار کنم باور میکنی؟ لب تر کن فقط تو! هر کاری بگی میکنم!!
برای اولین بار فهمیدی حست نسبت بهش دو طرفس!
لبی تر کردی و ادامه دادی: نمیدونستم منم دوست دارم! اسلحه روبزار کنار و بیا بغلم!
اسلحش رو روی زمین رها کرد و به سمت بغلت حمله ور شد
دست هاش رو دورت حصار کرد و تورو به آغوش کشید: فکر کنم ۵ سالی میشه که درد این بغل آرامشبخش رو به جون خریدم تا الان بدون هیچ ترسی بچشمش! قطره بارون من!
۲۴.۱k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.