جوری دوستت دارم
جوری دوستت دارم
که انگار در این شهر
فقط همین یک نفر موجود است
و انگار مرا خدا
به دوست داشتنت اجبار کرده!
راهی ندارم جز اینکه
دوستت داشته باشم …
تو را بايد يواشكی خواست
يواشكی بغل گرفت
يواشكی برايت شعر خواند
يواشكی به ديدارت آمد
و یواشکی با تو حرف زد
تو را نبايد به جمع آدمها برد
دوست داشتن های يواشكی
دوامشان بيش تر است
اصلاً، بايد تو را يواشكی دوست داشت
پس من تو را یواشکی دوست دارم
می گویی دوستت دارم
می پرسم تا کی؟
می گویی تا همیشه
و من از ترس
دست هایت را محکم تر می گیرم
و از ته دل می ترسم
می ترسم
از دوست داشتن های امروز
که به مویی بند هستند …!
دوستت دارم
بی آنکه بدانم چطور
کجا، یا چه وقت
چه آسان دوستت دارم
بی هیچ غرور یا دشواری
تو را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم …
این روزها عجیب دلتنگ توام
تو که نیستی
دلتنگی هایت مرا از پا در می آورد
با اینکه پیش هم نیستیم
ولی هنوز با اشکهایم تو را دوست دارم
بافتن موهایت را دوست دارم
همچو بافتن خیالاتم
بافتن تا رسیدن
به مرز آغوش تو
برای دوست داشتنت
حق انتخابی نداشتم
درست مثل
انتخاب خانواده و مليتم!
و گرنه كدام زن عاقلی
عاشق مردی می شود
كه دور است
دير می آيد
و سخت می گويد
دوستت دارم …!
دلم تنگ میشود گاهی
برای یک دوستت دارم ساده
دو فنجان قهوه داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار خنده بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی
که انگار در این شهر
فقط همین یک نفر موجود است
و انگار مرا خدا
به دوست داشتنت اجبار کرده!
راهی ندارم جز اینکه
دوستت داشته باشم …
تو را بايد يواشكی خواست
يواشكی بغل گرفت
يواشكی برايت شعر خواند
يواشكی به ديدارت آمد
و یواشکی با تو حرف زد
تو را نبايد به جمع آدمها برد
دوست داشتن های يواشكی
دوامشان بيش تر است
اصلاً، بايد تو را يواشكی دوست داشت
پس من تو را یواشکی دوست دارم
می گویی دوستت دارم
می پرسم تا کی؟
می گویی تا همیشه
و من از ترس
دست هایت را محکم تر می گیرم
و از ته دل می ترسم
می ترسم
از دوست داشتن های امروز
که به مویی بند هستند …!
دوستت دارم
بی آنکه بدانم چطور
کجا، یا چه وقت
چه آسان دوستت دارم
بی هیچ غرور یا دشواری
تو را اینگونه دوست دارم
چون طریقی دیگر برایش نمی دانم …
این روزها عجیب دلتنگ توام
تو که نیستی
دلتنگی هایت مرا از پا در می آورد
با اینکه پیش هم نیستیم
ولی هنوز با اشکهایم تو را دوست دارم
بافتن موهایت را دوست دارم
همچو بافتن خیالاتم
بافتن تا رسیدن
به مرز آغوش تو
برای دوست داشتنت
حق انتخابی نداشتم
درست مثل
انتخاب خانواده و مليتم!
و گرنه كدام زن عاقلی
عاشق مردی می شود
كه دور است
دير می آيد
و سخت می گويد
دوستت دارم …!
دلم تنگ میشود گاهی
برای یک دوستت دارم ساده
دو فنجان قهوه داغ
سه روز تعطیلی در زمستان
چهار خنده بلند
و پنج انگشت دوست داشتنی
۸.۹k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.