حس النمو ،
حس النمو ،
نمیتونم توصیف کنم ؛
اون هست ، ولی نیست . صحبت نمیکنه ، و واقعا صحبت نمیکنه . پیشم نیست ، اما کنارمه . اونو میشناسم ، ولی نمیشناسم . بهم فکر نمیکنه ، ولی ،
ولی....
ولی ؛
از صبح بخاطر اون از خواب پاشدم، و ترس داشتم که ، بهش تکس بدم....حتی از پست گذاشتنم ترس دارم...نمیدونم چرا ؛
خیلی حس مزخرفیه ، خودمو تو آینه میبینیم ،
به خودم میگم ::
" با خودت چیکار کردی دختر ¡¿
این دختر کوچولو گناه داره ، '
ولی بعد گستاخانه جواب میدم ،:
" حقته ، حتما یه کاری کردی که دارم اینکارو اینکارو باهات میکنم . بهم هیچ ربطی نداره از سن کمت بخاطر مشکلات فرستادنت خونه بقیه و کنار خانواده ت شکل نگرفتی . بهم ربطی نداره که بچگی نکردی . بهم ربطی نداره که کسی که فقط شاید یک ماه نگرانت بودو از دست دادی . بهم ربطی نداره که مامانت ازت بدش میاد . بهم ربطی نداره که مورد تمسخر قرار میگیری . بهم ربطی نداره اگه کتک میخوری . بهم ربطی نداره....
حتما لیاقتت همینه ،
میدونی تو
خیلی اشغالی که هیچکس پیشت نمیمونه ،
من میگم پیشتم ،
ولی من کیم ها ؟ مگه من جز خودم کس دیگه ایم ؟ '
و بعد دوباره شروع میکنم به خالی کردن احساساتم روی بدنم....
جوری خودمو نقاشی میکنم که نقاشای تاریخ انگشت به دهن بمونن..
و بعد یه روز ،
شاید یه نفر . رز آغشته به نقش خون رو ، روی سنگ قبرم...بکاره (؛
ربط دادن این دوتا جمله فقط کارِ یه نفره ،.
که اونو با دستای خودم کشتم /:
نمیتونم توصیف کنم ؛
اون هست ، ولی نیست . صحبت نمیکنه ، و واقعا صحبت نمیکنه . پیشم نیست ، اما کنارمه . اونو میشناسم ، ولی نمیشناسم . بهم فکر نمیکنه ، ولی ،
ولی....
ولی ؛
از صبح بخاطر اون از خواب پاشدم، و ترس داشتم که ، بهش تکس بدم....حتی از پست گذاشتنم ترس دارم...نمیدونم چرا ؛
خیلی حس مزخرفیه ، خودمو تو آینه میبینیم ،
به خودم میگم ::
" با خودت چیکار کردی دختر ¡¿
این دختر کوچولو گناه داره ، '
ولی بعد گستاخانه جواب میدم ،:
" حقته ، حتما یه کاری کردی که دارم اینکارو اینکارو باهات میکنم . بهم هیچ ربطی نداره از سن کمت بخاطر مشکلات فرستادنت خونه بقیه و کنار خانواده ت شکل نگرفتی . بهم ربطی نداره که بچگی نکردی . بهم ربطی نداره که کسی که فقط شاید یک ماه نگرانت بودو از دست دادی . بهم ربطی نداره که مامانت ازت بدش میاد . بهم ربطی نداره که مورد تمسخر قرار میگیری . بهم ربطی نداره اگه کتک میخوری . بهم ربطی نداره....
حتما لیاقتت همینه ،
میدونی تو
خیلی اشغالی که هیچکس پیشت نمیمونه ،
من میگم پیشتم ،
ولی من کیم ها ؟ مگه من جز خودم کس دیگه ایم ؟ '
و بعد دوباره شروع میکنم به خالی کردن احساساتم روی بدنم....
جوری خودمو نقاشی میکنم که نقاشای تاریخ انگشت به دهن بمونن..
و بعد یه روز ،
شاید یه نفر . رز آغشته به نقش خون رو ، روی سنگ قبرم...بکاره (؛
ربط دادن این دوتا جمله فقط کارِ یه نفره ،.
که اونو با دستای خودم کشتم /:
۱۴.۸k
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.