در جمع عشق بازان، ما دل شکستگانیم
در جمع عشقبازان، ما دلشکستگانیم
در راه وصل معشوق، ما زار و ناتوانیم
در هجر و در فراقش ما سوخته ولیکن
نه شِکوه ای، نه آهی، گویی که بیزبانیم
در گردش زمانه، غم بود و درد و غصه
ما زخمخوردگانِ تقدیرِ این جهانیم
گشته زمین چو زندان، با میلههای جبرش
همچون کبوتری ما، در فکر آسمانیم
از خلق و جمع بیزار، تنها به فکر عشقیم
در کنج عزلت خود، ما از جهان نهانیم
عاشق که خو بگیرد با درد و رنج، آری
گرچه عذاب دارد، ما پای عشق بمانیم
در راه وصل معشوق، ما زار و ناتوانیم
در هجر و در فراقش ما سوخته ولیکن
نه شِکوه ای، نه آهی، گویی که بیزبانیم
در گردش زمانه، غم بود و درد و غصه
ما زخمخوردگانِ تقدیرِ این جهانیم
گشته زمین چو زندان، با میلههای جبرش
همچون کبوتری ما، در فکر آسمانیم
از خلق و جمع بیزار، تنها به فکر عشقیم
در کنج عزلت خود، ما از جهان نهانیم
عاشق که خو بگیرد با درد و رنج، آری
گرچه عذاب دارد، ما پای عشق بمانیم
۲.۳k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.