مافیای من
مافیای من
پارت ۳
نیم ساعت بعد ات از حمام امد وفتی وارد اتاق شد دید جیمین نشسته رو مبل اتاق
ات : تو اینجا چیکارمی گنیییی
جیمین : ببهشید دیتجا خانه منه
ات : برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
جیمین : منکه دیروز همه جات روودیدم ( مغز های منحرف 😐)
ات : نمیری ؟؟؟
جیمین : نوچ
ات : باشه
ات ؛ لباس ندارم بهم لباس بده
جیمین : من از کجا واست لباس پیدا کنم
ات : تو منو اوردی این قبرستون
جیمین رفت سمت کمد یک هودی با یک شلوار داد
ات : اینو خیلی بزرگ نیس
جیمین : ببخشید دا
ات رفت تو حمام بپوشه
بعدش امد بیرون
هودی براش خیلی بزرگ بود
جیمین : خندید
ات : یااااااا نخند
جیمین : وای ات خیلی بزرگه برات توش گم شدی( باخنده
ات هم خندید دوتایی تو اتاق داشتن می خندیدن
جیمین : خیلی خوب شدهه😂😂
ات 😂
حیمین : یادم بنداز یک روز بریم برات لباس بگیریم
ات : اوک
جیمین : بر صبحانت رو بخور
ات : رفت پایین
صبحانه خورد رفت بالا
دید جیمین نیس
ات : خد ارو شکر نیش
یک هفنه گذشت و ات نمی رفت داشنگاه چون تعطیل بو ولی از شنبه باید می رفت
شتبه ساعت ۶ نیم
ات : ارباب ارباب
جیمین : چی ارباب ؟
ات : بلن دشو
جیمین : اسمم رو صدا بزن
ات : اذیتم نکن
جیمین : خرو پوف کشید
ات : یااااا جیمینااااا ا
جیمین : چیههههه اول صبحی
ات : داشنگاه دارم پاشوووو
چند دقیقه گذشت
صبحانه خوردن ات حاضر شد از پله ها اند مایین
ات : تو کجا میای
جیمین : انتظار نداری که تنها بری
ات و جیمین رفتن دانشگاه ات رفت سر کلاس و جیمین هم بیرون نشست و کلاسشون رو نکاه می کرد البته کلاس نه به ات نگاه می کرد
که یهو دوس پسر قبلی ات دستشو گذاشت روی کمر ات
ات ویو
ادانه پارت ۴ مافیای من نشسته بودم که چان سو دستش رو گذات رو کمرم وقتی به بیرون نگاه کردم جیمین رو دیدم خیلی عصبی بود گفتم دیگه زنده نیستم یکم رفتم اونور ولی نزدیک شد دستش رو گذاشت رو پاهام
جیمین وار کلاس شد
استاد : اینجا چه خبرهه
جیمین : باید من بپرسن اینجا چه خبره
ات : جیمین
استاد : خانم ات این مرد رو میشناسید
ات : بله
استاد : اقا لطفا بفرمایید بیرون شما حق وارد شدن به این کلاس رو ندارین
جیمین : خفه میشی یا خفت کنم
جیمین رفت دست ات رو گرفت کشید
ات : ولم کن جیمین
جیمین یک نگاه هاتی به ات کرد و ات ساکت شد
استاد : شما حق ندارین
جیمین پرید وسط حرفش
جیمین : دوس دخترمه اختارش رو دارم
جیمین و ات و استاد و بچه های کلاس ( 😮😳)
هم جیمین تعجب کرد از این حرفش هم ات
جیمین دست دختره رو گرفت برد ماشین
ات : جیمین ولم کن خواهش میکنم
جیمین : خفه
ات رو پرت کرد ماشین
جیمین : از اینجا تکون نمی خوری فهمیدی
ات : جیمین
جیمین : چشمممم ؟
ات : چشم
جیمین رفت دفتر مدیر و گفت ات می خواد دانشگاهش رو عوض کنه بعدش جیمین امد ماشین
ویو جیمین
وقتی دیدم اون پسره به کمر ات دست زد خیلی عصبی شدم هیچی دست خودم نبود
برگردیم به ماشین
جیمین ماشین رو روشن کرد و با سرعت رانندگی می کرد
ات : جیمین خواهش می کنم ارم باش
جیمین : چه طور گذاشتی بهت دست بزنه شب مگه نگفتم تو مال منی هات ( باداد )
ات : جیمی
پرید وسط حرفش
جیمین : هیس
پارت ۳
نیم ساعت بعد ات از حمام امد وفتی وارد اتاق شد دید جیمین نشسته رو مبل اتاق
ات : تو اینجا چیکارمی گنیییی
جیمین : ببهشید دیتجا خانه منه
ات : برو بیرون می خوام لباس عوض کنم
جیمین : منکه دیروز همه جات روودیدم ( مغز های منحرف 😐)
ات : نمیری ؟؟؟
جیمین : نوچ
ات : باشه
ات ؛ لباس ندارم بهم لباس بده
جیمین : من از کجا واست لباس پیدا کنم
ات : تو منو اوردی این قبرستون
جیمین رفت سمت کمد یک هودی با یک شلوار داد
ات : اینو خیلی بزرگ نیس
جیمین : ببخشید دا
ات رفت تو حمام بپوشه
بعدش امد بیرون
هودی براش خیلی بزرگ بود
جیمین : خندید
ات : یااااااا نخند
جیمین : وای ات خیلی بزرگه برات توش گم شدی( باخنده
ات هم خندید دوتایی تو اتاق داشتن می خندیدن
جیمین : خیلی خوب شدهه😂😂
ات 😂
حیمین : یادم بنداز یک روز بریم برات لباس بگیریم
ات : اوک
جیمین : بر صبحانت رو بخور
ات : رفت پایین
صبحانه خورد رفت بالا
دید جیمین نیس
ات : خد ارو شکر نیش
یک هفنه گذشت و ات نمی رفت داشنگاه چون تعطیل بو ولی از شنبه باید می رفت
شتبه ساعت ۶ نیم
ات : ارباب ارباب
جیمین : چی ارباب ؟
ات : بلن دشو
جیمین : اسمم رو صدا بزن
ات : اذیتم نکن
جیمین : خرو پوف کشید
ات : یااااا جیمینااااا ا
جیمین : چیههههه اول صبحی
ات : داشنگاه دارم پاشوووو
چند دقیقه گذشت
صبحانه خوردن ات حاضر شد از پله ها اند مایین
ات : تو کجا میای
جیمین : انتظار نداری که تنها بری
ات و جیمین رفتن دانشگاه ات رفت سر کلاس و جیمین هم بیرون نشست و کلاسشون رو نکاه می کرد البته کلاس نه به ات نگاه می کرد
که یهو دوس پسر قبلی ات دستشو گذاشت روی کمر ات
ات ویو
ادانه پارت ۴ مافیای من نشسته بودم که چان سو دستش رو گذات رو کمرم وقتی به بیرون نگاه کردم جیمین رو دیدم خیلی عصبی بود گفتم دیگه زنده نیستم یکم رفتم اونور ولی نزدیک شد دستش رو گذاشت رو پاهام
جیمین وار کلاس شد
استاد : اینجا چه خبرهه
جیمین : باید من بپرسن اینجا چه خبره
ات : جیمین
استاد : خانم ات این مرد رو میشناسید
ات : بله
استاد : اقا لطفا بفرمایید بیرون شما حق وارد شدن به این کلاس رو ندارین
جیمین : خفه میشی یا خفت کنم
جیمین رفت دست ات رو گرفت کشید
ات : ولم کن جیمین
جیمین یک نگاه هاتی به ات کرد و ات ساکت شد
استاد : شما حق ندارین
جیمین پرید وسط حرفش
جیمین : دوس دخترمه اختارش رو دارم
جیمین و ات و استاد و بچه های کلاس ( 😮😳)
هم جیمین تعجب کرد از این حرفش هم ات
جیمین دست دختره رو گرفت برد ماشین
ات : جیمین ولم کن خواهش میکنم
جیمین : خفه
ات رو پرت کرد ماشین
جیمین : از اینجا تکون نمی خوری فهمیدی
ات : جیمین
جیمین : چشمممم ؟
ات : چشم
جیمین رفت دفتر مدیر و گفت ات می خواد دانشگاهش رو عوض کنه بعدش جیمین امد ماشین
ویو جیمین
وقتی دیدم اون پسره به کمر ات دست زد خیلی عصبی شدم هیچی دست خودم نبود
برگردیم به ماشین
جیمین ماشین رو روشن کرد و با سرعت رانندگی می کرد
ات : جیمین خواهش می کنم ارم باش
جیمین : چه طور گذاشتی بهت دست بزنه شب مگه نگفتم تو مال منی هات ( باداد )
ات : جیمی
پرید وسط حرفش
جیمین : هیس
۳۰.۰k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.