دوست دارم باباp4
دوست دارم باباp4
از زبان کوک
اون دختره بد جوری میرینه به عصابم دوست دارم بکشمش ولی لازمش دارم بعد اینکه کارمو راه انداخت حتما میکشمش
از زبان ات
باصدای ی چنتا آدم بیدار شدم ی چشمو باز کردم ک دیدم اجوما داره صدام میکنه و ی چنتا آدمم پیشته ک داد زدم
+یااااااااا چتونهههههه بزارید بکپممم عوضیاااا
همه ی قدم میرن عقب
●و..ولی خانوم.. ار..باب گفتن ک حاضرتون کنیم چون قراره پدر ارباب بیان اینجا و میخوان ببینتتون
+به ماتحت چپمممممم
_برید بیرون
همه:چ...چشم
_بیدار شو زود
+بیا👍
_🤦♂️😡داری میری رو مخم کوچولو
+اع
پا شدم رفتم دقیقا جلو صورتش وایسادم و گفتم
+نالاحت شلی فاک یو بچ رو خوابم حساسم دیگه اینجوری بیدارم نکنی اوکی بچچچ؟
_مهم نیست پیش پدرم با ادب باش گنده گوزی نکن و اینکه نری اون لباسای لش پاره پورتو بپوشی این لباسو بپوش ک برات انتخواب کردم ی نگاه به لباسه کردم ی لباس دو تیکه ای سیاه حریر بود
+جانم انتظار داری اینو بپوشم
_باید بپوشی
+یچی بده بپوشم
_جان
+نمیخوای باش
_اوفففففففف فقط صبر کن بزا کارم حل شه ببین چیکارت میکنم(تو دلش) باشه چی میخوای
+اممممم ی موتور مدل.....(ات خودش ی موطور داره ولی اون مدلو بیشتر دوست داره)
_باشه
+اوکی پس برو بیرون ی میخام لباس بپوشم
۲ ساعت بعد
لباسامو پوشیدم میکاپم کردن موهامو درست کردم رفتم جلوی آینه قدی و به خودم نگاه کردم خیلی وقته همچین لباسی نپوشیده بودم هوفففف دارم به حرف اون مرتیکه گوش میدم
+نه نه نه میرم درش بیارم
●ولی خانوم
صب کن چرا انقدر خوشگلم خیلی وقته خودمو اینجوری خانوم ندیده بودم
+باش باش باش میپوشمش بریم پایین کیفمو برداشتم رفتم پایین توی حال روی مبل نشسته بودم ک در زده شد درو باز کردن پا شدم کنار کوک وایسادم ی پیرمرد وارد خونه شد اومد جلومون وایساد کوک ی کوچولو تعظیم کرد من از اونم کمتر صاف تو چشای پیر مرده خیره شدم وقتایی ک میرفتم محله چینیا میدیدم سر این پیر مرده شرط میبندن خلاصه یهجورایی میشناسمش
از زبان کوک
اون دختره بد جوری میرینه به عصابم دوست دارم بکشمش ولی لازمش دارم بعد اینکه کارمو راه انداخت حتما میکشمش
از زبان ات
باصدای ی چنتا آدم بیدار شدم ی چشمو باز کردم ک دیدم اجوما داره صدام میکنه و ی چنتا آدمم پیشته ک داد زدم
+یااااااااا چتونهههههه بزارید بکپممم عوضیاااا
همه ی قدم میرن عقب
●و..ولی خانوم.. ار..باب گفتن ک حاضرتون کنیم چون قراره پدر ارباب بیان اینجا و میخوان ببینتتون
+به ماتحت چپمممممم
_برید بیرون
همه:چ...چشم
_بیدار شو زود
+بیا👍
_🤦♂️😡داری میری رو مخم کوچولو
+اع
پا شدم رفتم دقیقا جلو صورتش وایسادم و گفتم
+نالاحت شلی فاک یو بچ رو خوابم حساسم دیگه اینجوری بیدارم نکنی اوکی بچچچ؟
_مهم نیست پیش پدرم با ادب باش گنده گوزی نکن و اینکه نری اون لباسای لش پاره پورتو بپوشی این لباسو بپوش ک برات انتخواب کردم ی نگاه به لباسه کردم ی لباس دو تیکه ای سیاه حریر بود
+جانم انتظار داری اینو بپوشم
_باید بپوشی
+یچی بده بپوشم
_جان
+نمیخوای باش
_اوفففففففف فقط صبر کن بزا کارم حل شه ببین چیکارت میکنم(تو دلش) باشه چی میخوای
+اممممم ی موتور مدل.....(ات خودش ی موطور داره ولی اون مدلو بیشتر دوست داره)
_باشه
+اوکی پس برو بیرون ی میخام لباس بپوشم
۲ ساعت بعد
لباسامو پوشیدم میکاپم کردن موهامو درست کردم رفتم جلوی آینه قدی و به خودم نگاه کردم خیلی وقته همچین لباسی نپوشیده بودم هوفففف دارم به حرف اون مرتیکه گوش میدم
+نه نه نه میرم درش بیارم
●ولی خانوم
صب کن چرا انقدر خوشگلم خیلی وقته خودمو اینجوری خانوم ندیده بودم
+باش باش باش میپوشمش بریم پایین کیفمو برداشتم رفتم پایین توی حال روی مبل نشسته بودم ک در زده شد درو باز کردن پا شدم کنار کوک وایسادم ی پیرمرد وارد خونه شد اومد جلومون وایساد کوک ی کوچولو تعظیم کرد من از اونم کمتر صاف تو چشای پیر مرده خیره شدم وقتایی ک میرفتم محله چینیا میدیدم سر این پیر مرده شرط میبندن خلاصه یهجورایی میشناسمش
۱۳.۰k
۰۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.