گاهی لال میشود آدم حرف دارد، ولی کلمه ندارد...😪😪😪😪😪
خاطرات را باید، سطل سطل از چاه زندگی بیرون کشید. خاطرات نه سر دارند؛ نه ته! بی هوا می آیند تا خفه ات کنند... میرسند گاهی، وسط یک فکر... گاهی وسط یک خیابان و گاهی حتی وسط یک صحبت. سردت می کنند؛ رگ خوابت را بلدند زمینت میزنند... خاطرات تمام نمی شوند، تمامت می کنند...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
مثلا یکی وقتی پای گاز ایستاده و پیاز سرخ میکرده، یا وقتی به گلدانی آب میداده.
شاید هم در حال خواندن کتابی بوده که یکدفعه رفته تو خودش و فهمیده چقدر از خودش کم شده.
آدم که فقط لحظههای سختی و پردرد کم نمیآورد؛ممکن است وسط خنده وسط خوشی اصلا وقتی دلش مالامال عشق است و دارد به یکی ابراز علاقه میکند کم بیاورد.ببیند دیگر نمیتواند بخندد، نمیتواند دوست داشته باشد و از همین لحظه نمیشود همانی که بود باشد.
همانی که مثلا برای همه لبخند میزد و مدام نگران چرنده و پرنده و خزنده و گزنده بود یکدفعه به خودش میآید و میبیند چقدر به خودش بدهکار است.
این هم یک جور ورشکستگی است دیگر. حتما که نباید چکش برگشت بخورد،دولت اموالش را تصرف کند تا بگوید ورشکست شدهام.بعد مینشیند با خودش حساب و کتاب کردن.دو دوتا کردن که چه شد اینجور کمر لبخندش شکسته.
توی مرور خاطراتش،توی بیل زدن به باغچه روزهای رفتهاش میبیند چقدر بی برنامه مهربانی کرده،چقدر توی وقت گذاشتن برای این و آن دست و دلباز بوده، چقدر الکی الکی توجه خرج اطرافیانش کرده.
هی راه رفته برای کسی غصه خورده ،توی تنهاییش برای از تنهایی در آوردن یکی دیگر نقشه کشیده و استرس وارد خونش کرده، برای حرف کسی اشک ریخته.
به حرف یکی دل بسته و مشت مشت مهر حرامش کرده..بعد خودش را میگردد، توی دلش را،توی جیبش را،توی فکرش را..میبیند هیچ دریافتی هم نداشته.فقط پرداخته..
اینها را گفتم تا بگویم اگر کسی را دیدید که یک دفعه تغییر کرده، دیگر آنی نیست که بوده و کولاک نگاه بیتفاوتش شتک میزند به هر چیزی، پاپیچش نشوید که فلانی چه شده..چه مرگش است.
سرش به حساب کتاب کردن است که چطور از خودش متواری شود که چطور باقی عمرش را خالی از هرچیزی طی کند آخر ورشکست شده کم آورده.
ادم هر چی هم قوی باشه بازم کم میاره
ادما کم میارن و ورشکسته میشن !!!!!!!!!!😪😪😪😪😪👌👌👌👌
اریا دل نوشته،،، درررررررد نوشته تقدیم نگاه همه شما خوبان 🌹🌹💗💗🌹🌹
مثلا یکی وقتی پای گاز ایستاده و پیاز سرخ میکرده، یا وقتی به گلدانی آب میداده.
شاید هم در حال خواندن کتابی بوده که یکدفعه رفته تو خودش و فهمیده چقدر از خودش کم شده.
آدم که فقط لحظههای سختی و پردرد کم نمیآورد؛ممکن است وسط خنده وسط خوشی اصلا وقتی دلش مالامال عشق است و دارد به یکی ابراز علاقه میکند کم بیاورد.ببیند دیگر نمیتواند بخندد، نمیتواند دوست داشته باشد و از همین لحظه نمیشود همانی که بود باشد.
همانی که مثلا برای همه لبخند میزد و مدام نگران چرنده و پرنده و خزنده و گزنده بود یکدفعه به خودش میآید و میبیند چقدر به خودش بدهکار است.
این هم یک جور ورشکستگی است دیگر. حتما که نباید چکش برگشت بخورد،دولت اموالش را تصرف کند تا بگوید ورشکست شدهام.بعد مینشیند با خودش حساب و کتاب کردن.دو دوتا کردن که چه شد اینجور کمر لبخندش شکسته.
توی مرور خاطراتش،توی بیل زدن به باغچه روزهای رفتهاش میبیند چقدر بی برنامه مهربانی کرده،چقدر توی وقت گذاشتن برای این و آن دست و دلباز بوده، چقدر الکی الکی توجه خرج اطرافیانش کرده.
هی راه رفته برای کسی غصه خورده ،توی تنهاییش برای از تنهایی در آوردن یکی دیگر نقشه کشیده و استرس وارد خونش کرده، برای حرف کسی اشک ریخته.
به حرف یکی دل بسته و مشت مشت مهر حرامش کرده..بعد خودش را میگردد، توی دلش را،توی جیبش را،توی فکرش را..میبیند هیچ دریافتی هم نداشته.فقط پرداخته..
اینها را گفتم تا بگویم اگر کسی را دیدید که یک دفعه تغییر کرده، دیگر آنی نیست که بوده و کولاک نگاه بیتفاوتش شتک میزند به هر چیزی، پاپیچش نشوید که فلانی چه شده..چه مرگش است.
سرش به حساب کتاب کردن است که چطور از خودش متواری شود که چطور باقی عمرش را خالی از هرچیزی طی کند آخر ورشکست شده کم آورده.
ادم هر چی هم قوی باشه بازم کم میاره
ادما کم میارن و ورشکسته میشن !!!!!!!!!!😪😪😪😪😪👌👌👌👌
اریا دل نوشته،،، درررررررد نوشته تقدیم نگاه همه شما خوبان 🌹🌹💗💗🌹🌹
۲۲.۴k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.