🌸
🌸
دلم میخواهد جارویی به دست
بگیرم و سطل آبی و دستمالی و خاکاندازی.....
از شمال ایران گردگیری کنم و جارو کنم تا جنوب...
شیشهها را دستمال بکشم و برق بیندازم از شرق تا غرب...
رودخانهها را آب تازه بیندازم...
دریاچهها را لایروبی کنم...
کویر را بتکانم
کوهها را مرتب کنم...
بر تاقچهی صخرهها گُل بگذارم...
بیشه و جنگل و باغ را آب بدهم
و شاخههای خشک را در تنور
بیندازم...
برای آسمان پیراهن ابری بدوزم...
گیسوی گندمزار را ببافم... شیر گاوهای مراتع سبز را
بدوشم...
نان خوشعطر بپزم ...
و سفرهای پاکیزه پهن کنم...
عسل سبلان و پنیر لیقوان در بشقاب بگذارم و تخم مرغ تازه نیمرو کنم
و
تمام ایرانیها را دعوت کنم به فنجانی آرامش و حبه قندی دلِ خوش...
و یک صبح را آرام آغاز کنیم که انگار نه انگار بازارمان میدان جنگ است
و قیمتها شمشیر به دست بالا
میروند و بر سرمان فرود
میآیند...
انگار نه انگار مردمانی از خوابِ دغدغه برخاستهاند و در کابوسِ زندگیِ واقعی فرو
رفتهاند...
بفرمایید...
لقمهای نان و رویا بخورید و
جرعهای خیال...
#دكوراسيون #كلبه #روستا #خونه_قديمي #باران #مزرعه
دلم میخواهد جارویی به دست
بگیرم و سطل آبی و دستمالی و خاکاندازی.....
از شمال ایران گردگیری کنم و جارو کنم تا جنوب...
شیشهها را دستمال بکشم و برق بیندازم از شرق تا غرب...
رودخانهها را آب تازه بیندازم...
دریاچهها را لایروبی کنم...
کویر را بتکانم
کوهها را مرتب کنم...
بر تاقچهی صخرهها گُل بگذارم...
بیشه و جنگل و باغ را آب بدهم
و شاخههای خشک را در تنور
بیندازم...
برای آسمان پیراهن ابری بدوزم...
گیسوی گندمزار را ببافم... شیر گاوهای مراتع سبز را
بدوشم...
نان خوشعطر بپزم ...
و سفرهای پاکیزه پهن کنم...
عسل سبلان و پنیر لیقوان در بشقاب بگذارم و تخم مرغ تازه نیمرو کنم
و
تمام ایرانیها را دعوت کنم به فنجانی آرامش و حبه قندی دلِ خوش...
و یک صبح را آرام آغاز کنیم که انگار نه انگار بازارمان میدان جنگ است
و قیمتها شمشیر به دست بالا
میروند و بر سرمان فرود
میآیند...
انگار نه انگار مردمانی از خوابِ دغدغه برخاستهاند و در کابوسِ زندگیِ واقعی فرو
رفتهاند...
بفرمایید...
لقمهای نان و رویا بخورید و
جرعهای خیال...
#دكوراسيون #كلبه #روستا #خونه_قديمي #باران #مزرعه
۲.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.