اونودما کی دنیا فانی ...

خبر ناگوار زود پخش می شود ، مرا فراموشم کرده ای و نمی گویی؟

نامه ها و عکس ها یی که نزد من مانده را نمی خواهی؟

فرار نکن ( یا پنهان نشو ) عزیزم ، دیگر در مقابلت ظاهر نخواهم شد

برای آخرین بار برایت می نویسم ، خاطرات برای من کافی است

اونودما کی دنیا فانی ... 👈فراموش نکن که دنیا فانی است و خدایی که جان را داده آن ها را می گیرد ، من چگونه فراموشت کنم تا وقتی که جان از بدنم خارج نشده است؟

شاخه گل خشکی را میان نامه ها پیدا کردم

فقط آن را نگه میدارم ،آن را هم برایم زیاد نبین

زیباترین عشق ها زندگی کرده بودیم سالها

تمامی شعرهای غمگینی که موجود است تو را برای من یاد آوری می کند

اونودما کی دنیا فانی ... 👈فراموش نکن که دنیا فانی است و خدایی که جان را داده آن ها را می گیرد ، من چگونه فراموشت کنم تا وقتی که جان از بدنم خارج نشده است؟
بال هایم قطع شدند دستانم شکست ، نه جایی دارم و نه آشیانه ای
به سمت غربت ( دیار ناآشنا یا دیار بی کسی ) افتاد مسیرم ، همانند پرنده های بی آشیانه

قد و قامت سروم خم می شود برای تو ، فرو می روم بخاطر این سرنوشت

اگر خداوند چنین نوشته این تقدیر را ، پس خاک سیاه گور مرا کافی ست

اونودما کی دنیا فانی ... 👈فراموش نکن که دنیا فانی است و خدایی که جان را داده آن ها را می گیرد ، من چگونه فراموشت کنم تا وقتی که جان از بدنم خارج نشده است؟