.. یه دستمال از تو جیبش درآورد و خیسش کرد دستمالو گذاشت ر
.. یه دستمال از تو جیبش درآورد و خیسش کرد دستمالو گذاشت رو سر لیسا و سرشو به شونه خودش تکیه داد..
کوک: دشمن من نگران نباش مواظبتم!
لیسا: بعدا جبران میکنم*بی حال*
کوک: هوم .. من همینجوری که کمک نمیکنم باید بعدا واسم جبران کنی!
راستی چندسالته؟؛
لیسا: 25..
کوک: خوبه.. بخواب
لیسا: اذیت نمیشی!؟
کوک: نه بخواب...
این ی کوچولو هم جا نشد.. راستی ببخشید بابت تاخیر 🫂
شرط:لایک12
کامنت10
کوک: دشمن من نگران نباش مواظبتم!
لیسا: بعدا جبران میکنم*بی حال*
کوک: هوم .. من همینجوری که کمک نمیکنم باید بعدا واسم جبران کنی!
راستی چندسالته؟؛
لیسا: 25..
کوک: خوبه.. بخواب
لیسا: اذیت نمیشی!؟
کوک: نه بخواب...
این ی کوچولو هم جا نشد.. راستی ببخشید بابت تاخیر 🫂
شرط:لایک12
کامنت10
۷.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.