میدونستم اگه بر نگردم دست بردار نیست....
میدونستم اگه بر نگردم دست بردار نیست....
+..
_...
با دیدنم چشماش گرد شد...
_چه قرمز شدی تو....
چقدر..چقدر داغی....چرا بهمنمیگی مریضی ات؟
+...اصلا واست اهمیتی داره مگه؟
کلا در حال صحبت با اونی..البته واسم عادی شده و مهم نیست....
_پاشو بپوش بریم دکتر پاشو....
+نترس بچت چیزیش نمیشه....میخوامبخوابم....
از اتاقم رفت بیرون و درو پشت سرش بست..
۴ ساعت بعد...
ساعت ۱۰ شب بود و هانا...دوست دختر تهیونگ اومده بود...البته که تازه ۱ ماه بود میووردتش....
از پله ها میومدم پایین...
_میدونم عزیزم...اره...
&تهیونگ...میشه سالاد رو بهم بدی...
+....
بدون نگاه کردن بهشون رفتم تو آشپزخونه تا دوتا تب بر بخورم...
یه لحظه برگشتم و دیدم پیشونیاشون بهم چسبوندن و دارن میخندن....
حس حسودیم گل کرد و ...بهشون زل زدم...وتهیونگ با دیدن من خندش محو شد...
+رفتم بالا تو اتاقم تا یکم بخوابم...ولی مگه صدای خندهوهاشونمیزاشت؟
این سرد شدن تقصیر خودم بود...چون من از اول تهیونگو نمیخواستم ولی الان...میخواستمش!
فقط میدونمچشماموگذاشتم رو هم و خوابم برد..البته که با صدای تهیونگدوباره بیدار شدم....
_خوب شدی؟
+..نمیدونم....
_خوبه...
+تهیونگ...
_..بله..
+میدونستی با اینکارات داری حالمو بهم میزنی؟
اینکه هر شب میری این دختره ی ول گرد و میاری خونه....حالمو بهم میزنه....تو زن داری تهیونگ....بچت دو ماه دیگه بدنیا میاد...
ازدواجمون اجباریه... ولی تا زمانی که من زنتم حق همچین کاری رو نداری...
_خوبه که دوسم داری..
+خخ..کی همچین حرفی رو زده؟
_من واسه امتحان تو رفتم اونو آوردم....واسه در۷ آوردن حرصت....
+...هه...دروغ میگییی...
_نمیگم...جون خودم...
+.......خ...خیلی آدم کثیفی هستی.......تو...تو حق نداشتی با احساساتم بازی کنی تهیونگ...نداشتی...
_من عاشقت شدم ات....
چجوری ثابت میکردم عشقمو؟
باید یه حسودی ازت میدیدم دیگه که دیدم!
دوماهه عاشقتم...دو ماهه...
اگه بیام بگم...تو قبول میکنی؟؟
_ات... بچمون به زودی بدنیا میاد....نمیخوام تنفر پدر و مادرشو ببینه...میخوام ببینه که پدر و مادرش عاشق همن....منتظر همچین شبی بودم..
_من عاشقت شدمم..
تو هم عاشق منی...
مگه نه...
+(سرشو تکون میده)....
_دیگه چی میخوای..؟
+..فقط تورو...
تو ...تو منو با اینکارات عذاب دادی....من فکر کردم....من....عاشق اونی...(بغض)
_چرا باید تورو ول کنم عاشق اون بشم....
اون چشمای نازتو انقدر اشکی نکن....
روم خم شد....
_میتونم...میتونم ل..ب..ا..تو ب.ب.وسم؟
بعد ۱ سال؟
+.....
_میتونم؟دارم دیوونه میشم....
+اوهوم.....
(پایان)
+..
_...
با دیدنم چشماش گرد شد...
_چه قرمز شدی تو....
چقدر..چقدر داغی....چرا بهمنمیگی مریضی ات؟
+...اصلا واست اهمیتی داره مگه؟
کلا در حال صحبت با اونی..البته واسم عادی شده و مهم نیست....
_پاشو بپوش بریم دکتر پاشو....
+نترس بچت چیزیش نمیشه....میخوامبخوابم....
از اتاقم رفت بیرون و درو پشت سرش بست..
۴ ساعت بعد...
ساعت ۱۰ شب بود و هانا...دوست دختر تهیونگ اومده بود...البته که تازه ۱ ماه بود میووردتش....
از پله ها میومدم پایین...
_میدونم عزیزم...اره...
&تهیونگ...میشه سالاد رو بهم بدی...
+....
بدون نگاه کردن بهشون رفتم تو آشپزخونه تا دوتا تب بر بخورم...
یه لحظه برگشتم و دیدم پیشونیاشون بهم چسبوندن و دارن میخندن....
حس حسودیم گل کرد و ...بهشون زل زدم...وتهیونگ با دیدن من خندش محو شد...
+رفتم بالا تو اتاقم تا یکم بخوابم...ولی مگه صدای خندهوهاشونمیزاشت؟
این سرد شدن تقصیر خودم بود...چون من از اول تهیونگو نمیخواستم ولی الان...میخواستمش!
فقط میدونمچشماموگذاشتم رو هم و خوابم برد..البته که با صدای تهیونگدوباره بیدار شدم....
_خوب شدی؟
+..نمیدونم....
_خوبه...
+تهیونگ...
_..بله..
+میدونستی با اینکارات داری حالمو بهم میزنی؟
اینکه هر شب میری این دختره ی ول گرد و میاری خونه....حالمو بهم میزنه....تو زن داری تهیونگ....بچت دو ماه دیگه بدنیا میاد...
ازدواجمون اجباریه... ولی تا زمانی که من زنتم حق همچین کاری رو نداری...
_خوبه که دوسم داری..
+خخ..کی همچین حرفی رو زده؟
_من واسه امتحان تو رفتم اونو آوردم....واسه در۷ آوردن حرصت....
+...هه...دروغ میگییی...
_نمیگم...جون خودم...
+.......خ...خیلی آدم کثیفی هستی.......تو...تو حق نداشتی با احساساتم بازی کنی تهیونگ...نداشتی...
_من عاشقت شدم ات....
چجوری ثابت میکردم عشقمو؟
باید یه حسودی ازت میدیدم دیگه که دیدم!
دوماهه عاشقتم...دو ماهه...
اگه بیام بگم...تو قبول میکنی؟؟
_ات... بچمون به زودی بدنیا میاد....نمیخوام تنفر پدر و مادرشو ببینه...میخوام ببینه که پدر و مادرش عاشق همن....منتظر همچین شبی بودم..
_من عاشقت شدمم..
تو هم عاشق منی...
مگه نه...
+(سرشو تکون میده)....
_دیگه چی میخوای..؟
+..فقط تورو...
تو ...تو منو با اینکارات عذاب دادی....من فکر کردم....من....عاشق اونی...(بغض)
_چرا باید تورو ول کنم عاشق اون بشم....
اون چشمای نازتو انقدر اشکی نکن....
روم خم شد....
_میتونم...میتونم ل..ب..ا..تو ب.ب.وسم؟
بعد ۱ سال؟
+.....
_میتونم؟دارم دیوونه میشم....
+اوهوم.....
(پایان)
۴۳.۷k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.