تا که بودیم نبودیم کسی
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
هیچ کس با دل ما یار نبود
مونس و همدم و غمخوار نبود
پیر و برنا و زن و مرد دیار
نه به باطن که به ظاهر غمخوار
همه با داعیه ی همدردی
چه گروهی چه به معنا فردی
گاه گاهی که محبت کردند
همه آلوده ی منّت کردند
سینه ای بود و سراسر غم بود
دل در آن غمکده خوش محرم بود
چون یتیمی سرِ راه افکنده
یوسفی بود به چاه افکنده
الغرض زندگی دنیایی
همه محنت ، همه جانفرسایی
طی شد و مرگ نه دلخواه رسید
تا بیاریم به لب آه رسید
کشت ما را غم بی همنفسی
هیچ کس با دل ما یار نبود
مونس و همدم و غمخوار نبود
پیر و برنا و زن و مرد دیار
نه به باطن که به ظاهر غمخوار
همه با داعیه ی همدردی
چه گروهی چه به معنا فردی
گاه گاهی که محبت کردند
همه آلوده ی منّت کردند
سینه ای بود و سراسر غم بود
دل در آن غمکده خوش محرم بود
چون یتیمی سرِ راه افکنده
یوسفی بود به چاه افکنده
الغرض زندگی دنیایی
همه محنت ، همه جانفرسایی
طی شد و مرگ نه دلخواه رسید
تا بیاریم به لب آه رسید
۸.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۱