p⁶
p⁶
_________
ویو تهیونگ "
خیلی گرمم بود و خون میخاستم و دست توی جیبم کردم و دیدم شیشه خون نیست
_فاک توش
میخاستم برم تو خیابون به یکی حمله کنم ولی باید خودمو کنترل میکردم ...
تهیونگ:کوک میشه الان نقشه رو عملی کنیم؟من گشنمه..
کوک:صبر کن بعدا...
تهیونگ بعد از چند دقیقه متوجه شد که میسون نیست
در زد
چیزی نشد
دوباره در زد
نشد
دوباره و دوباره ..
تا اینکه درو باز کرد و دید که میسون لخت رو تخت خوابیده
میسون:جیغغغغغغ منحرف بدبختتت ریدم تو مغزتتت
بالشتو پرت میکنه بهش _
پتو رو میکشه رو خودش_
تهیونگ:اوکی بابا
میسون:عیش برو میخام لباس بپوشم
تهیونگ :چه فرقی داره بهر حال دیدمت
پوزخند_
میسون:گگگگگ
تهیونگ:یه بار دیگه بگو
میسون:گگگگگگگگگگک
تهیونگ روی میسون خم میشه
تهیونگ:هوم؟
میسون:میتونم تا صب بگم گگگگگ گگگگگگگ گگگگگگگ گگگگگگگ گگگگگ گگگگگگگگگگگگگگگگگگگ گ......
که یهو تهیونگ لباشو گذاشت رو لبای میسون
میسون:هوممم...نکنن
تهیونگ:(داره ادامه میده)
یه گاز محکمی اط لبای میسون میگیره
میسون:عاح ...نکننن
تهیونگ :(ادامه میده )
_______
پارت بعدی اصماته ....و اصمات نمینویسم خودتون اصمات رو تصور کنین مرثی
_________
ویو تهیونگ "
خیلی گرمم بود و خون میخاستم و دست توی جیبم کردم و دیدم شیشه خون نیست
_فاک توش
میخاستم برم تو خیابون به یکی حمله کنم ولی باید خودمو کنترل میکردم ...
تهیونگ:کوک میشه الان نقشه رو عملی کنیم؟من گشنمه..
کوک:صبر کن بعدا...
تهیونگ بعد از چند دقیقه متوجه شد که میسون نیست
در زد
چیزی نشد
دوباره در زد
نشد
دوباره و دوباره ..
تا اینکه درو باز کرد و دید که میسون لخت رو تخت خوابیده
میسون:جیغغغغغغ منحرف بدبختتت ریدم تو مغزتتت
بالشتو پرت میکنه بهش _
پتو رو میکشه رو خودش_
تهیونگ:اوکی بابا
میسون:عیش برو میخام لباس بپوشم
تهیونگ :چه فرقی داره بهر حال دیدمت
پوزخند_
میسون:گگگگگ
تهیونگ:یه بار دیگه بگو
میسون:گگگگگگگگگگک
تهیونگ روی میسون خم میشه
تهیونگ:هوم؟
میسون:میتونم تا صب بگم گگگگگ گگگگگگگ گگگگگگگ گگگگگگگ گگگگگ گگگگگگگگگگگگگگگگگگگ گ......
که یهو تهیونگ لباشو گذاشت رو لبای میسون
میسون:هوممم...نکنن
تهیونگ:(داره ادامه میده)
یه گاز محکمی اط لبای میسون میگیره
میسون:عاح ...نکننن
تهیونگ :(ادامه میده )
_______
پارت بعدی اصماته ....و اصمات نمینویسم خودتون اصمات رو تصور کنین مرثی
۶۷۲
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.