half brother part : 35
وقتی دستشو کشید، سرمو برگردوندم و نگاه ازش گرفتم.
جونگکوک : اینکارو نکن
گرتا : چی؟
جونگکوک : نگاهتو ازم گرفتی البته تقصیر خودمه یه کاری کردم که حس کنی نمیخوام که نگاهم کنی اون عزت نفس به شرو وری بود که به خوردت دادم بین همه ی شرو ورام ، اون بدترین دروغم بود و بیشتر از همه بابتش پشیمونم داشتم کم کم گاردمو پایین میاوردمو و این منو تا سر حد مرگ میترسوند هیچ وقت مشکلی با نگاه کردنت نداشتم. مسئله، حسیه که نگاهت به من میده چیزایی که نباید حس کنم
حسهایی که به خودم اجازه نمیدم درباره ات داشته باشم و همه چی بدتر میشه وقتی نگام میکنی گرتا
اون به من به حسایی داشت؟
گرتا : مگه وقتی نگاهت میکنم چه حسی داری؟
جونگکوک : فکر میکنم که از من خوشت میاد.
لبخند زدم و اون ادامه داد
جونگکوک : تو باعث میشی سردرگم بشم.
گرتا : داری منم سردرگم میکنی جونگکوک
جونگکوک : بعضی وقتا یه جوری نگام میکنی که انگار میخوای دوباره ببوسمت. اما انگار مطئنم نیستی اگر اینکارو بکنم چی میشه اون بوسه دلیلی بود که اونقدر سریع از رستوران زدم بیرون فقط یه شوخی بود ولی برای من خیلی واقعی به نظر میومد
گرتا : تو از من خوشت میاد؟
حس حماقت کردم به محض پرسیدن ازش سریعا ادامه دادم
- من اصلا شبیه اون قرارت و اون دختره ی توی رستوران نیستم. سینه هام بزرگ نیستن و موهامم رنگ نمیکنم من دقیقا نقطه مقابل دخترایی ام که میاری خونه
تایید کرد
_ اره کاملا متفاوتی چون اونا رو میارم خونه باعث شده فکر کنی ترجیحشون میدم؟ اون دخترا فقط تختم و پر میکنن ولی واقعا کاری برای من نمیکنن هیچ کدومشون سعی نمیکردن منو بشناسن فقط میخواستن بکنم شون
چشمکی زد:
_ کارمم توش عالیه
عصبی خندیدم
' بله خودم فهمیدم
بین من و اون کشش خیلی عجیبی احساس میشد هیچ چیزی نمیتونست اون لحظه ی تنش جنسی که در من ایجاد شده بود رو از بین ببره
من خیلی مجذوب و کنجکاو شده بودم
با چشم های خیره اش ذره ذره بدن من رو از نظر گذروند
جونگکوک : برای پاسخ به سوالت میگم...اوووم...فکر کنم بدن و اندام تو رو به اونا ترجیح بدم
"با تحریک و برانگیخته شدن بدنم انگشتام رو توی بالشت فرو کردم و نگاه ناامیدی بهش انداختم"
گرتا : چرا ؟
این سوال بیشتر شبیه آهی بود تا یک کلمه صداش زمزمه وار شد
جونگکوک : تو جزئیات رو میخوای بدونی ها؟
لب های اون به او به لبخند جذابی باز شدند به من نزدیک تر شد جوری رفتار میکرد که انگار میخواست همه چی بصورت یک راز گفته بشه
جونگکوک : خب پس بزار شروع کنم تو ریزه میزه ای نرمی و سینه هات خیلی طبیعی و سایزشون کوچولوئه
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
جونگکوک : اینکارو نکن
گرتا : چی؟
جونگکوک : نگاهتو ازم گرفتی البته تقصیر خودمه یه کاری کردم که حس کنی نمیخوام که نگاهم کنی اون عزت نفس به شرو وری بود که به خوردت دادم بین همه ی شرو ورام ، اون بدترین دروغم بود و بیشتر از همه بابتش پشیمونم داشتم کم کم گاردمو پایین میاوردمو و این منو تا سر حد مرگ میترسوند هیچ وقت مشکلی با نگاه کردنت نداشتم. مسئله، حسیه که نگاهت به من میده چیزایی که نباید حس کنم
حسهایی که به خودم اجازه نمیدم درباره ات داشته باشم و همه چی بدتر میشه وقتی نگام میکنی گرتا
اون به من به حسایی داشت؟
گرتا : مگه وقتی نگاهت میکنم چه حسی داری؟
جونگکوک : فکر میکنم که از من خوشت میاد.
لبخند زدم و اون ادامه داد
جونگکوک : تو باعث میشی سردرگم بشم.
گرتا : داری منم سردرگم میکنی جونگکوک
جونگکوک : بعضی وقتا یه جوری نگام میکنی که انگار میخوای دوباره ببوسمت. اما انگار مطئنم نیستی اگر اینکارو بکنم چی میشه اون بوسه دلیلی بود که اونقدر سریع از رستوران زدم بیرون فقط یه شوخی بود ولی برای من خیلی واقعی به نظر میومد
گرتا : تو از من خوشت میاد؟
حس حماقت کردم به محض پرسیدن ازش سریعا ادامه دادم
- من اصلا شبیه اون قرارت و اون دختره ی توی رستوران نیستم. سینه هام بزرگ نیستن و موهامم رنگ نمیکنم من دقیقا نقطه مقابل دخترایی ام که میاری خونه
تایید کرد
_ اره کاملا متفاوتی چون اونا رو میارم خونه باعث شده فکر کنی ترجیحشون میدم؟ اون دخترا فقط تختم و پر میکنن ولی واقعا کاری برای من نمیکنن هیچ کدومشون سعی نمیکردن منو بشناسن فقط میخواستن بکنم شون
چشمکی زد:
_ کارمم توش عالیه
عصبی خندیدم
' بله خودم فهمیدم
بین من و اون کشش خیلی عجیبی احساس میشد هیچ چیزی نمیتونست اون لحظه ی تنش جنسی که در من ایجاد شده بود رو از بین ببره
من خیلی مجذوب و کنجکاو شده بودم
با چشم های خیره اش ذره ذره بدن من رو از نظر گذروند
جونگکوک : برای پاسخ به سوالت میگم...اوووم...فکر کنم بدن و اندام تو رو به اونا ترجیح بدم
"با تحریک و برانگیخته شدن بدنم انگشتام رو توی بالشت فرو کردم و نگاه ناامیدی بهش انداختم"
گرتا : چرا ؟
این سوال بیشتر شبیه آهی بود تا یک کلمه صداش زمزمه وار شد
جونگکوک : تو جزئیات رو میخوای بدونی ها؟
لب های اون به او به لبخند جذابی باز شدند به من نزدیک تر شد جوری رفتار میکرد که انگار میخواست همه چی بصورت یک راز گفته بشه
جونگکوک : خب پس بزار شروع کنم تو ریزه میزه ای نرمی و سینه هات خیلی طبیعی و سایزشون کوچولوئه
های گایز اینم از پارت جدید لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
۱.۱k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.