چشم عسلی من
چشم عسلی من
به پهلو روی تختم دراز کشیدم و دستمو زیر سرم گذاشتم
میدونی که دلم حسابی برات تنگه نه؟
نمیدونی:)
نزدیکای غروبه
می تونستیم باهم بریم روی پشت بوم
باد مثل نوازشای دستت لای موهام میپیچید
اونموقع با چشمای باز با لبخند اسممو صدا میزدی و میگفتی: ببین آسمونو!...قشنگ نیست؟
یا شایدم میتونستی کنارم روی همین تخت دراز بکشی و بزاری با موهای پخش و پلات بازی کنم
عمیق به چشمات خیره میشدم
شصتتو روی گونم میکشیدی
و فاصله ی بین لبامونو از بین میبردی
جای خالیت خیلی سرده
طوری که میترسم به هرجایی از این تخت دست بزنم
سرمای لعنتیش
بدجور تا مغز استخونمو میسوزونه...
به پهلو روی تختم دراز کشیدم و دستمو زیر سرم گذاشتم
میدونی که دلم حسابی برات تنگه نه؟
نمیدونی:)
نزدیکای غروبه
می تونستیم باهم بریم روی پشت بوم
باد مثل نوازشای دستت لای موهام میپیچید
اونموقع با چشمای باز با لبخند اسممو صدا میزدی و میگفتی: ببین آسمونو!...قشنگ نیست؟
یا شایدم میتونستی کنارم روی همین تخت دراز بکشی و بزاری با موهای پخش و پلات بازی کنم
عمیق به چشمات خیره میشدم
شصتتو روی گونم میکشیدی
و فاصله ی بین لبامونو از بین میبردی
جای خالیت خیلی سرده
طوری که میترسم به هرجایی از این تخت دست بزنم
سرمای لعنتیش
بدجور تا مغز استخونمو میسوزونه...
۴۶.۱k
۰۶ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.