ادامه 𝑷𝒂𝒓𝒕𝟐
ادامه 𝑷𝒂𝒓𝒕𝟐
______________
+اها زنمه الانم تو شوکه اینه که من کیم...!
×یعنی نمیدونست زنت شد؟
+حقیقتا انسانه
×انسان؟!!!!!!!
+آره خب
×کوک مطمئنی!؟ آدمی نیست که به نابودی بکشتت
یه دیقه به قیافه بهت زده ات فکر کردم و پقی زدم زیر خنده گفتم
+داداش بدبخت انقد تو شوک بود نفهمید از کجا خورد بعدشم همین الان طی یه عمل وحشیانه خون اشامش کردم(خنده)
×هوففف خیالم تخت شد...حالا چجور ادمی هست خودش و رفیقش رو میگم...خوشگله رفیقش؟!
+هوم انقد گشنگه فک نکنم بیاد زن تو بشه
×مگه من چمه یه زوزه بکشم همه دخترا میمرن برام
+آره ولی اگه از خودمون باشن اگه انسان باشن جا در جا سکته میکنه
×ایشششش مرتیکه پادشاه دلم برا ات میسوزه
+نسوزه داداش دلت برا من بسوزه که هر آن احتمال اینکه بزنتم زیاده
×جدا از یه دختر کتک میخوری؟!
+اگه انسان بود که نه ولی خون اشام که شده فک کنم باید برم تو زندان بخوابم از فردا...
×بهش کمک میکنم
+مرسی واقعن
×گلبمی داداش(چشمک ریز و دستش رو میکوبه به قلبش و اینو میگه)
پوکر نگاهش کردم بعد زدیم زیر خنده. صدای مشاور باعث قطع خنده مون شد.
=عفو کنید سرورم اما مهمان ها تشریف آوردن
+عع پس بریم بترکونیم....مگه ن داداش گلم؟
×من از اول با ترکوندن حال میکردم
با مشاور به استقبال مهمون ها رفتیم.
"ات"
چشمامو با گیجی باز کردم...
(گذر زمان چون طول میکشه همه چی رو بنویسم:-])
(زمان ملاقات روز بعد)
برای بار هزارم جای دندونارو لمس کردم.
رفتم پایین.
هق زندگی الان خوشحال باشم یا ناراحت نمیدونم اما میدونم نشستم سر میز دارم مث اینا که دوروزه هیچی نخوردن همه چی رو میخورم.
نگاهم با کوک و جونگ هی افتاد که هنوز چنگال بین زمین و هوا معلق بود. لبخندی زدم و یکم از نوشیدنی که رو میز بود رو خوردم (دوزتان به ات گفتن نوشابه ست😂✌🏻وگرنه ات رو چه به خون خوری)
بعد دستمال پارچه ایی سفیدی که اونجا بود دهنمو تمیز کردم.
با این کارایی که کردم جفتشون باهم زدن زیر خنده
+ات(ترکیدن از خنده)
×تو خیلی باحالی دختر
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم
♡تنکیو وری بوس بهت برادر شوهر ژون
با این حرفم کوک اخماشو کشید توهم جونگ هی چشمکی بهم زد بابت کار کوک...
______________
+اها زنمه الانم تو شوکه اینه که من کیم...!
×یعنی نمیدونست زنت شد؟
+حقیقتا انسانه
×انسان؟!!!!!!!
+آره خب
×کوک مطمئنی!؟ آدمی نیست که به نابودی بکشتت
یه دیقه به قیافه بهت زده ات فکر کردم و پقی زدم زیر خنده گفتم
+داداش بدبخت انقد تو شوک بود نفهمید از کجا خورد بعدشم همین الان طی یه عمل وحشیانه خون اشامش کردم(خنده)
×هوففف خیالم تخت شد...حالا چجور ادمی هست خودش و رفیقش رو میگم...خوشگله رفیقش؟!
+هوم انقد گشنگه فک نکنم بیاد زن تو بشه
×مگه من چمه یه زوزه بکشم همه دخترا میمرن برام
+آره ولی اگه از خودمون باشن اگه انسان باشن جا در جا سکته میکنه
×ایشششش مرتیکه پادشاه دلم برا ات میسوزه
+نسوزه داداش دلت برا من بسوزه که هر آن احتمال اینکه بزنتم زیاده
×جدا از یه دختر کتک میخوری؟!
+اگه انسان بود که نه ولی خون اشام که شده فک کنم باید برم تو زندان بخوابم از فردا...
×بهش کمک میکنم
+مرسی واقعن
×گلبمی داداش(چشمک ریز و دستش رو میکوبه به قلبش و اینو میگه)
پوکر نگاهش کردم بعد زدیم زیر خنده. صدای مشاور باعث قطع خنده مون شد.
=عفو کنید سرورم اما مهمان ها تشریف آوردن
+عع پس بریم بترکونیم....مگه ن داداش گلم؟
×من از اول با ترکوندن حال میکردم
با مشاور به استقبال مهمون ها رفتیم.
"ات"
چشمامو با گیجی باز کردم...
(گذر زمان چون طول میکشه همه چی رو بنویسم:-])
(زمان ملاقات روز بعد)
برای بار هزارم جای دندونارو لمس کردم.
رفتم پایین.
هق زندگی الان خوشحال باشم یا ناراحت نمیدونم اما میدونم نشستم سر میز دارم مث اینا که دوروزه هیچی نخوردن همه چی رو میخورم.
نگاهم با کوک و جونگ هی افتاد که هنوز چنگال بین زمین و هوا معلق بود. لبخندی زدم و یکم از نوشیدنی که رو میز بود رو خوردم (دوزتان به ات گفتن نوشابه ست😂✌🏻وگرنه ات رو چه به خون خوری)
بعد دستمال پارچه ایی سفیدی که اونجا بود دهنمو تمیز کردم.
با این کارایی که کردم جفتشون باهم زدن زیر خنده
+ات(ترکیدن از خنده)
×تو خیلی باحالی دختر
لبخند دندون نمایی زدم و گفتم
♡تنکیو وری بوس بهت برادر شوهر ژون
با این حرفم کوک اخماشو کشید توهم جونگ هی چشمکی بهم زد بابت کار کوک...
۱۳.۸k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.