My Bad Baby My Manste
My Bad Baby_My Manste
Part12
بیبی بد من_هیولای من
پارت۱۱
اون کلارا بود
(ویو کلارا)
از اون موقع که تهیونگ ربکا رو بغل کرد عصبانی شدم(سوس ماست) من عاشق تهیونگ بودم
بد بختت میکنم جانگ ربکا
(ویو ا. ت)
از نگاهش معلوم بود عاشق تهیونگ و میخواد چیکار کنه برای همین فیلم بازی میکنم
(ویو جیهوپ)
مادر ربکا خیلی توجهمو جلب کرده بود خیلی شبیه مامانم بود دلم براش تنگ شده دیدم بلند شد داشت میرفت دسشویی که لیسا از دسشویی اومد بیرون موهای مامان ربکا گیر کرد به مرواریدای لباسش موهاشو جدا کرد اومد گفتم:لیسا تکون نخور از رو لباسش موها رو ورداشتم بلاخره میفهمم
(ویو تهیونگ)
ربکا بم گفت:کلارا میخواد یه کاری کنه هر واکنشی نشون داد کاری که بایدو انجام بدم گفتم:باشه یکی اومد گفت:خانم کلارا تو باغ پشتی کارتون دارن
رفتم ربکا هم پشت اومد قایم شد منم رفتم تو باغ پشتی کلارا گفت:عشقم اومدی اخم کردم گفتم:عشقم چیه من نامز...
حرفم نا تموم موند کلارا منو بوسید ربکا اومد گفت:عوضی اشغال ازت بدم میاد با گریه رفت منم رفتم دنبالش از باغ پشتی زدیم بیرون ربکا زد زیر خنده من خندم گرفت گفتم:بزن قدش زدیم قدش رفتیم داخل به دیجی
گفتیم اهنگ بزاره ما داشتیم میرقصیدیم که از شانس خوب ما تو اوج اهنگ کلارا اومد تا بناگوش نیشش وا بود اونجا من از کمر ربکا رو گرفتم و بلندش کردم چرخوندمش قیافه کلارا دیدنی بود
.... :تبریک میگم گفتم:.....
Part12
بیبی بد من_هیولای من
پارت۱۱
اون کلارا بود
(ویو کلارا)
از اون موقع که تهیونگ ربکا رو بغل کرد عصبانی شدم(سوس ماست) من عاشق تهیونگ بودم
بد بختت میکنم جانگ ربکا
(ویو ا. ت)
از نگاهش معلوم بود عاشق تهیونگ و میخواد چیکار کنه برای همین فیلم بازی میکنم
(ویو جیهوپ)
مادر ربکا خیلی توجهمو جلب کرده بود خیلی شبیه مامانم بود دلم براش تنگ شده دیدم بلند شد داشت میرفت دسشویی که لیسا از دسشویی اومد بیرون موهای مامان ربکا گیر کرد به مرواریدای لباسش موهاشو جدا کرد اومد گفتم:لیسا تکون نخور از رو لباسش موها رو ورداشتم بلاخره میفهمم
(ویو تهیونگ)
ربکا بم گفت:کلارا میخواد یه کاری کنه هر واکنشی نشون داد کاری که بایدو انجام بدم گفتم:باشه یکی اومد گفت:خانم کلارا تو باغ پشتی کارتون دارن
رفتم ربکا هم پشت اومد قایم شد منم رفتم تو باغ پشتی کلارا گفت:عشقم اومدی اخم کردم گفتم:عشقم چیه من نامز...
حرفم نا تموم موند کلارا منو بوسید ربکا اومد گفت:عوضی اشغال ازت بدم میاد با گریه رفت منم رفتم دنبالش از باغ پشتی زدیم بیرون ربکا زد زیر خنده من خندم گرفت گفتم:بزن قدش زدیم قدش رفتیم داخل به دیجی
گفتیم اهنگ بزاره ما داشتیم میرقصیدیم که از شانس خوب ما تو اوج اهنگ کلارا اومد تا بناگوش نیشش وا بود اونجا من از کمر ربکا رو گرفتم و بلندش کردم چرخوندمش قیافه کلارا دیدنی بود
.... :تبریک میگم گفتم:.....
۳.۸k
۰۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.