تکپارتی
#تکپارتی
.
#دوست_پسر
.
& خوب من دیگه کارم تموم شد میرم بیرون که راحت لباست رو عوض کنی
+ باشه .. ممنون دکتر
.
مشغول عوض کردن لباسم بودم که با صدای در سرم رو بالا آوردم
.
_ هی ااا .. ته یانگ چیکار میکنی ؟! من گشنمـ....
+ هی اااااااا ... چیکار میکنی برو بیرون ...
.
نگاهش عوض شد و با تن صدای محکمی همزمان با بستن در گفت:
.
_ چرا لختی ؟!
همونطور که لباسم رو تنم میکردم با عصبانیت گفتم:
+ منظورت چیه خوب معلوم دیگه دکتر داشت کتفم رو معاینه میکرد
_ یعنی میخوای بگی که اون دکتره بدرد نخور دوست دختر منو تو این وضعیت دید؟!؟!
بی توجه به حرف هاش شروع کردم به پوشیدن لباسم وقتی سرم رو از یقه لباس بیرون آوردم ته جون تو فاصله یک قدمی من بود
+ هی.. چرا انقدرنزدیکم شدی؟!
_ یعنی داری بهم میگی که اون دکتره بدرد نخور تو رو با این وضعیت دیده ؟!؟!؟!؟!؟؟؟
+ اون دکتره .. اشکالیـ
حرفم رو با گذاشت لباش رو لبام قطع کرد .. طوری که داشت من رو میبلعید معلوم بود که عصبانی دستام رو روی قفسه سینه اش قرار دادم و به عقب هلش دادم بعد از نفس عمیقی گفتم
+ چیکار میکنی اینجا ورزشگاه اگه یکی مارو ببینه چی..؟؟!
دوباره نزدیکم شد و با بغل کردنم من رو روی تخت نشوند و به آرومی کنار گوشم زمزمه کرد:
_ من دارم با دوست دخترم عشقبازی میکنم و فکر نمیکنم این مشکلی داشته باشه ..
به عقب برگشت و در حالی دستانش رو کنارم روی تخت قفل میکرد لب زد:
_الانم میتونی به مسابقه ات برسی.... ولی بهت قول نمیدم که شب بهت آسون بگیرم ... فعلا بیبی
.
( صدای بسته شدن در)
+ فکر کنم بهتره تو راه برگشت یکم الکل بخرم واگرنه مسابقه فردا رو حتما تو نیمه اول میبازم..
.
.
پایان»»»»
.
#دوست_پسر
.
& خوب من دیگه کارم تموم شد میرم بیرون که راحت لباست رو عوض کنی
+ باشه .. ممنون دکتر
.
مشغول عوض کردن لباسم بودم که با صدای در سرم رو بالا آوردم
.
_ هی ااا .. ته یانگ چیکار میکنی ؟! من گشنمـ....
+ هی اااااااا ... چیکار میکنی برو بیرون ...
.
نگاهش عوض شد و با تن صدای محکمی همزمان با بستن در گفت:
.
_ چرا لختی ؟!
همونطور که لباسم رو تنم میکردم با عصبانیت گفتم:
+ منظورت چیه خوب معلوم دیگه دکتر داشت کتفم رو معاینه میکرد
_ یعنی میخوای بگی که اون دکتره بدرد نخور دوست دختر منو تو این وضعیت دید؟!؟!
بی توجه به حرف هاش شروع کردم به پوشیدن لباسم وقتی سرم رو از یقه لباس بیرون آوردم ته جون تو فاصله یک قدمی من بود
+ هی.. چرا انقدرنزدیکم شدی؟!
_ یعنی داری بهم میگی که اون دکتره بدرد نخور تو رو با این وضعیت دیده ؟!؟!؟!؟!؟؟؟
+ اون دکتره .. اشکالیـ
حرفم رو با گذاشت لباش رو لبام قطع کرد .. طوری که داشت من رو میبلعید معلوم بود که عصبانی دستام رو روی قفسه سینه اش قرار دادم و به عقب هلش دادم بعد از نفس عمیقی گفتم
+ چیکار میکنی اینجا ورزشگاه اگه یکی مارو ببینه چی..؟؟!
دوباره نزدیکم شد و با بغل کردنم من رو روی تخت نشوند و به آرومی کنار گوشم زمزمه کرد:
_ من دارم با دوست دخترم عشقبازی میکنم و فکر نمیکنم این مشکلی داشته باشه ..
به عقب برگشت و در حالی دستانش رو کنارم روی تخت قفل میکرد لب زد:
_الانم میتونی به مسابقه ات برسی.... ولی بهت قول نمیدم که شب بهت آسون بگیرم ... فعلا بیبی
.
( صدای بسته شدن در)
+ فکر کنم بهتره تو راه برگشت یکم الکل بخرم واگرنه مسابقه فردا رو حتما تو نیمه اول میبازم..
.
.
پایان»»»»
۶.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.