ماه من پارت ۱۲
ویو تهیونگ
بلخره ات رو دیدم هنوزم یادمه چکار کردم به خودم هعی لعنت میفرستم نه که ات رو دوست ندارم چرا دارم ولی به انواعن به برادر زاده الان هانا پیشم عشقم که اون موقع از پیشم رفت بخاطر اون اومدم یعنی ات خودکشی کرده بخاطر من فکر نکنم گفت که دختر صاحب اینجاس يعنی دیدم ات رفت پیش صاحب بهشت پس واقعن پدر شع که یه پسره اومد با اون حرف زد نمیدونم چرا ولی حسودیم شد ولش الان فقط هانا برام مهمه اهنگ پلی شد
تهیونگ: هانا افتخار میدی برقصیم
هانا: معلومه
ویو ات
اصلا برام تهیونگ مهم نبود اون منو نمیخواست الان پیشه عشقشه دیکه من که فقط محو کوک شدم چجوری با دوستاش شوخی میکرد اخخخ خنده هاش اهنگ پلی شد که همه رفتن برقصن و تهیونگ با هانا رفت برقصه هعی ولش همینجوری به کوک ذول زده بودم که داشت میومد سمت سری نگاهمو گرفتم وایی چی بگم بهش
کوک:ات
ات: ب..بله
کوک: میخوای باهام برقصیم هوم؟(دستشو سمت ات دراز کرد)
ات: باشه (دست کوک رو گرفت)
با کوک رفتیم رقصیدیم ببخشید شما چندسالتونه
کوک: چند بهم میخوره
ات: خب ۲۵ ۲۶
کوک: یکم بالاتر
ات: ۲۸
کوک: ۲۹
ات: او
کوک: خودت چند سالته
ات: ۱۸
کوک: چقدر کوچولوی
رقص تموم شد
ات :خوشحال شدم از آشنایتون
کوک: ات صبر کن
ات: بله
کوک : بیا بیشتر آشنا شیم
ات: آخه دوستاتو..
کوک: اونارو ولش بیا بریم بیرون حرف بزنیم
ویو ات
دستمو کشید رفتیم بیرون وای داشتم از خجالت آب میشدم کصکش من روت کراشما
کوک : خب از خودت بگو
ات: چ..چی بگم
کوک: میگم یه سوال کیم تهیونگ چکارته
ات: برایچی
کوک: موقع رقص خیلی بهت نگاه میکرد
ات: ولش کن اون رو
کوک:مهمونی چه زود تموم شد من دیکه باید برم بابا و عمو کجا
د.پ قراره امشب بریم عمارت عمو
کوک: باشه
ویو ات
شتتت من چکار کنم کراشم آخه...
بلخره ات رو دیدم هنوزم یادمه چکار کردم به خودم هعی لعنت میفرستم نه که ات رو دوست ندارم چرا دارم ولی به انواعن به برادر زاده الان هانا پیشم عشقم که اون موقع از پیشم رفت بخاطر اون اومدم یعنی ات خودکشی کرده بخاطر من فکر نکنم گفت که دختر صاحب اینجاس يعنی دیدم ات رفت پیش صاحب بهشت پس واقعن پدر شع که یه پسره اومد با اون حرف زد نمیدونم چرا ولی حسودیم شد ولش الان فقط هانا برام مهمه اهنگ پلی شد
تهیونگ: هانا افتخار میدی برقصیم
هانا: معلومه
ویو ات
اصلا برام تهیونگ مهم نبود اون منو نمیخواست الان پیشه عشقشه دیکه من که فقط محو کوک شدم چجوری با دوستاش شوخی میکرد اخخخ خنده هاش اهنگ پلی شد که همه رفتن برقصن و تهیونگ با هانا رفت برقصه هعی ولش همینجوری به کوک ذول زده بودم که داشت میومد سمت سری نگاهمو گرفتم وایی چی بگم بهش
کوک:ات
ات: ب..بله
کوک: میخوای باهام برقصیم هوم؟(دستشو سمت ات دراز کرد)
ات: باشه (دست کوک رو گرفت)
با کوک رفتیم رقصیدیم ببخشید شما چندسالتونه
کوک: چند بهم میخوره
ات: خب ۲۵ ۲۶
کوک: یکم بالاتر
ات: ۲۸
کوک: ۲۹
ات: او
کوک: خودت چند سالته
ات: ۱۸
کوک: چقدر کوچولوی
رقص تموم شد
ات :خوشحال شدم از آشنایتون
کوک: ات صبر کن
ات: بله
کوک : بیا بیشتر آشنا شیم
ات: آخه دوستاتو..
کوک: اونارو ولش بیا بریم بیرون حرف بزنیم
ویو ات
دستمو کشید رفتیم بیرون وای داشتم از خجالت آب میشدم کصکش من روت کراشما
کوک : خب از خودت بگو
ات: چ..چی بگم
کوک: میگم یه سوال کیم تهیونگ چکارته
ات: برایچی
کوک: موقع رقص خیلی بهت نگاه میکرد
ات: ولش کن اون رو
کوک:مهمونی چه زود تموم شد من دیکه باید برم بابا و عمو کجا
د.پ قراره امشب بریم عمارت عمو
کوک: باشه
ویو ات
شتتت من چکار کنم کراشم آخه...
۱۳.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.