فیک شوگر ددی.
فیکشوگرددی.
𓆩𝙹𝚒𝚖𝚒𝚗𓆪
مقدمه:
➽⃞تو دروغ گفتی؟ من گریه کردم
تو عشق ورزیدی؟ من صدمه دیدم.
تو میخواستی؟ من نیاز داشتم.
تو فراموش کردی؟ من به یاد دارم.
تو قول دادی؟ من پاش موندم.
تو صبر کردی؟ من ادامه دادم.
تو تموم شدی؟ من تلاش کردم.
تو منو دوس داری؟ تمومش کن دروغ گفتن رو𝄟
᪥_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _⋆✦⋆_ _ _ _ _ _ _ _ _ _᪥
علامتات:♣︎
علامتجیمین:♬
᪥_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _⋆✦⋆_ _ _ _ _ _ _ _ _ _᪥
ɞ𝐚𝐭ʚ
جیغبلندیکشیدممننمیخواستمزناونپیرمردبشم.
اما با گندی که داداشم زده بود مجبور بودم
با گریه و صورتی پر از کبودی گفتم:
♣︎داداش قربونت برم بیا این کارو نکن منو نفرست پیش اون پیرمرد...داداش بیا فرار کنیم کسی نمیتونه کاری کنه که...تو باختی به کسی که آلما میگفت
به عوضی و نامرد بودنش معروفه به بی رحمی معروفه
بعد تو میخوای منو...
نذاشت حرفمو ادامه بدم بلند با صدای نعشه داد زد:
داداش ات: خفه شو بیا برو منو سگ نکن ات
بیا برو نونمون تو روغنِ
برای بار هزارم گفتم نه که با سیلی مواجه شدم
افتادم زمین و هق زدم زار زدم.
صدای در اومد سر برگردوندم به مرد خوش استایل روبه روم نگاه کردم دستش و کرد تو کت شلوار مارکش اومد نزدیک و ظرف جلوی پاش رو پرت کرد اونطرف تر با پوزخند نگاه کرد به برادرم
داداش ات: نمیاد... چیکار کنم
♬ تا خرخره تا آخر عمر مواد میریزم به پات
انگار با این حرف جون تازه گرفت با وحشی گری اومد سمتم و گرفتم زیر مشت و لگد بدنم از درد بی حس شده بود با پوزخند به وضعیت زندگیم نگاه کردم.
شخصی که نمیدونستم اسمش چیه بلند داد زد:
♬ کبود نمیخامش سالم میخامش
بعد از زدن حرفش از خونه رفت...
"فردای اون روز"
لباس کرمی که تا رونم میرسید رو پوشیدم.
سمت راستش چاک داشت که با ⁵تا زنجیر وصل کرده بودنش بهم حالت آستینش هم حلقه ای بود...
دست و پام کبود بود و این تو ذوق میزد
موهامو بستم و رژ زرشکی رو روی لبام کشیدم.
خط چشم گربه ایی و ابروهای خوش حالت.
مژ های پری داشتم با چشمای درشت.
صدای در اومد برگشتم که با دیدن بردارم عصبی شدم.
اون عوضی منو به مواد فروخت اون منو به موادش ترجیح داد.
اومد سمتم ولی پسش زدم و از اتاق زدم بیرون.
ار پله های ساختمون رفتم پایین. ماشینش بیاموه
مشکی بود.
شیشه های دودی رفتم و سوار شدم.
بهش نگاه کردم. راستش اصن پیر نبود بلکه برعکس جوون بود. آلما میگفت وایب ددی داره. راست میگف
شوگر ددی بود ولی جوون. شانس واقعا صفر حداقل پیر بود خرش میکردیم. ولی خیلی جذاب بود.
میشه گفت من ازش خوشم میاد.
من که به اجبار رفتم پیش این کاش خوشبخت بشم .
برگشت سمتم و بهم نگاهی کرد
♬ نه انگار می ارزید...
♣︎چی؟
♬ ریختن اون همه پول و مواد تو حلق داداشت
𓆩𝙹𝚒𝚖𝚒𝚗𓆪
مقدمه:
➽⃞تو دروغ گفتی؟ من گریه کردم
تو عشق ورزیدی؟ من صدمه دیدم.
تو میخواستی؟ من نیاز داشتم.
تو فراموش کردی؟ من به یاد دارم.
تو قول دادی؟ من پاش موندم.
تو صبر کردی؟ من ادامه دادم.
تو تموم شدی؟ من تلاش کردم.
تو منو دوس داری؟ تمومش کن دروغ گفتن رو𝄟
᪥_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _⋆✦⋆_ _ _ _ _ _ _ _ _ _᪥
علامتات:♣︎
علامتجیمین:♬
᪥_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _⋆✦⋆_ _ _ _ _ _ _ _ _ _᪥
ɞ𝐚𝐭ʚ
جیغبلندیکشیدممننمیخواستمزناونپیرمردبشم.
اما با گندی که داداشم زده بود مجبور بودم
با گریه و صورتی پر از کبودی گفتم:
♣︎داداش قربونت برم بیا این کارو نکن منو نفرست پیش اون پیرمرد...داداش بیا فرار کنیم کسی نمیتونه کاری کنه که...تو باختی به کسی که آلما میگفت
به عوضی و نامرد بودنش معروفه به بی رحمی معروفه
بعد تو میخوای منو...
نذاشت حرفمو ادامه بدم بلند با صدای نعشه داد زد:
داداش ات: خفه شو بیا برو منو سگ نکن ات
بیا برو نونمون تو روغنِ
برای بار هزارم گفتم نه که با سیلی مواجه شدم
افتادم زمین و هق زدم زار زدم.
صدای در اومد سر برگردوندم به مرد خوش استایل روبه روم نگاه کردم دستش و کرد تو کت شلوار مارکش اومد نزدیک و ظرف جلوی پاش رو پرت کرد اونطرف تر با پوزخند نگاه کرد به برادرم
داداش ات: نمیاد... چیکار کنم
♬ تا خرخره تا آخر عمر مواد میریزم به پات
انگار با این حرف جون تازه گرفت با وحشی گری اومد سمتم و گرفتم زیر مشت و لگد بدنم از درد بی حس شده بود با پوزخند به وضعیت زندگیم نگاه کردم.
شخصی که نمیدونستم اسمش چیه بلند داد زد:
♬ کبود نمیخامش سالم میخامش
بعد از زدن حرفش از خونه رفت...
"فردای اون روز"
لباس کرمی که تا رونم میرسید رو پوشیدم.
سمت راستش چاک داشت که با ⁵تا زنجیر وصل کرده بودنش بهم حالت آستینش هم حلقه ای بود...
دست و پام کبود بود و این تو ذوق میزد
موهامو بستم و رژ زرشکی رو روی لبام کشیدم.
خط چشم گربه ایی و ابروهای خوش حالت.
مژ های پری داشتم با چشمای درشت.
صدای در اومد برگشتم که با دیدن بردارم عصبی شدم.
اون عوضی منو به مواد فروخت اون منو به موادش ترجیح داد.
اومد سمتم ولی پسش زدم و از اتاق زدم بیرون.
ار پله های ساختمون رفتم پایین. ماشینش بیاموه
مشکی بود.
شیشه های دودی رفتم و سوار شدم.
بهش نگاه کردم. راستش اصن پیر نبود بلکه برعکس جوون بود. آلما میگفت وایب ددی داره. راست میگف
شوگر ددی بود ولی جوون. شانس واقعا صفر حداقل پیر بود خرش میکردیم. ولی خیلی جذاب بود.
میشه گفت من ازش خوشم میاد.
من که به اجبار رفتم پیش این کاش خوشبخت بشم .
برگشت سمتم و بهم نگاهی کرد
♬ نه انگار می ارزید...
♣︎چی؟
♬ ریختن اون همه پول و مواد تو حلق داداشت
۲۶.۴k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.