من اعتقادی به نیمه ی گمشده نداشتم. فکر می کردم یکی میاد ک
من اعتقادی به نیمهی گمشده نداشتم. فکر میکردم یکی میاد که باهاش از من مستقل، به مای مشترک میرسم، و یک سری مسئولیتها بر دوشم گذاشته میشه، فقط همین. اما زندگی بلند خندید. اونقدر بلند که تو رو از میون خندههاش دیدم. از همون خندهی تو، انگار که وجودم به دو نیمه تقسیم شده. یک نیمه تو، و یکی هم خودم. نیمههایی که مثل قطعههای پازل، لازمهی کامل شدن هم هستن. وقتی میخندی، حس میکنم که چقدر حال دلم خوبه. نگاهت، بهترین طلوع برای شروع روز منه، و قلبم متصل به قلب توئه. من هیچوقت به نیمهی گمشده باور نداشتم، اما الان تو نیمهی پیدای منی. پیدای پیدا. عشقت، تهنشین قلبمه. لبخندت، رونق ثانیههامه. نگاهت، آرامش روحمه. بودنت، امید بودنمه، و خودت هم که تکیهگاهمی. «تو» نیمهی پیدای منی.
اما بیا اینو قبول کنیم
ادمایی که ما از همه بیشتر دوستشون داریم عمیق ترین ضربهها رو بهمون میزنن"
من دلیل اینو بعد از تو فهمیدم چون تو " مال من نبودی "!
اما بیا اینو قبول کنیم
ادمایی که ما از همه بیشتر دوستشون داریم عمیق ترین ضربهها رو بهمون میزنن"
من دلیل اینو بعد از تو فهمیدم چون تو " مال من نبودی "!
۲.۹k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.