⌑چهارشنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۲۳⌑
⌑چهارشنبه ۲۷ دسامبر ۲۰۲۳⌑
⊹چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲⊹
نمیدانم نمیدانم چه موقعه یا چه وقت بزرگ شدم ده روز پیش؟ چند دقیقه پیش؟ یک سال قبل؟ چهار ماه پیش؟ یا نه اصلا همین هفته
اری انگار که همین هفته بود کودکی بودم که، با شوق ذوق شبش را صبح میکرد تا صبح بتواند بازی کند
نه نه این هفته نبود
دیروز بود اری دیروز..............
دیروز بود؟ نه انگار همین دیروز بود سالها گذشته اخرین روز کودکیم چه وقت بود؟
ای کاش خبر داشتم اخرین باری که به شهر بازی کوچک نزدیک خانه رفتم و تا میخواستم بالا و پایین پریدم اخرین باری که مادرم برایم قصه خواند اخرین باری که با پدرم بازی کردم اخرین باری که با مادرم بازی کردم اخرین روزی که مادرم به من دیکته گفت و من با بی حوصلگی نوشتم اخرین باری که پدرم پتو را روی من کشید اخرین باری که غذایی تزیین شده بود اخرین باری که باید توی بغل مادرم میخوابیدم بدون آنکه خودم بگویم.......
اخرین ها میتوانند تلخ باشند میتوانند شیرین باشند
اما من نمیدانستم خبر نداشتم که ان روز روز اخر کودکی من است وگرنه ان روز کل صبح را با پدرم بازی میکردم و غذاهای مورد علاقه کودکیم را میخوردم و از مادرم میخواستم ان ها را برایم تزیین کند کل عصر را در پارک میگذراندم انقد روی ان قلعه های پر از باد میپریدم که دیگر توانی برایم نماند با موهای بازم و ان دامن مشکی رنگ به همراه بادبادک رنگی رنگیم کل پارک را میدویدم جیغ میزدم و بلند بلند میخندیم کل شب را از مادرم میخواستم تا برایم داستان های زیبای شاهنامه و هزار و یک شب بخواند بار ها و بارها پتوی را کنار میزدم تا پدرم دوباره پتو را روی من بیندازد ای کاش میدانستم اما شاید کودکی همین است اینکه یکهو تمام شود و تو حتی متوجه بزرگ شدندت نشوی گاهی شب ها قبل از خواب ارزو میکردم بزرگ شوم اما الان پشیمانم خیلی پشیمان می خواهم برگردم به کودکی کاش میشد سن خودم را نگه دارم میخواهم برگردم به دوران رنگی رنگی زندگیم تصورم از بزرگ سالی و نوجوانی این نبود دنیایی قشنگ و رنگی تر از دوران کودکی اما تصورات ما همیشه درست نیستند دلم برای ان موقعه ها تنگ است نیاز دارم به یک خواب اروم در بغل مادرم به ان پتوی گرمی که پدرم رویم می انداخت به ان خوشحالی های توی پارک به ان نقاشی های بی مفهومی که میکشیدم و با ذوق به مادرم نشان میدادم نیاز دارم یک یک قصه قبل از خواب درست مثل بچگی امیدارم امشب توی خواب تمام این اتفاقات را تجربه کنم
༄دِلــنــوِشــتـــهــ هــآیَــمـ༄
بــهــ قَـلَـمـ: ♬میــچــآ♬
#میــچــآ
#دِلــنــوِشــتـــهــهــآیَــمـ
#نویسنده
⊹چهارشنبه ۶ دی ۱۴۰۲⊹
نمیدانم نمیدانم چه موقعه یا چه وقت بزرگ شدم ده روز پیش؟ چند دقیقه پیش؟ یک سال قبل؟ چهار ماه پیش؟ یا نه اصلا همین هفته
اری انگار که همین هفته بود کودکی بودم که، با شوق ذوق شبش را صبح میکرد تا صبح بتواند بازی کند
نه نه این هفته نبود
دیروز بود اری دیروز..............
دیروز بود؟ نه انگار همین دیروز بود سالها گذشته اخرین روز کودکیم چه وقت بود؟
ای کاش خبر داشتم اخرین باری که به شهر بازی کوچک نزدیک خانه رفتم و تا میخواستم بالا و پایین پریدم اخرین باری که مادرم برایم قصه خواند اخرین باری که با پدرم بازی کردم اخرین باری که با مادرم بازی کردم اخرین روزی که مادرم به من دیکته گفت و من با بی حوصلگی نوشتم اخرین باری که پدرم پتو را روی من کشید اخرین باری که غذایی تزیین شده بود اخرین باری که باید توی بغل مادرم میخوابیدم بدون آنکه خودم بگویم.......
اخرین ها میتوانند تلخ باشند میتوانند شیرین باشند
اما من نمیدانستم خبر نداشتم که ان روز روز اخر کودکی من است وگرنه ان روز کل صبح را با پدرم بازی میکردم و غذاهای مورد علاقه کودکیم را میخوردم و از مادرم میخواستم ان ها را برایم تزیین کند کل عصر را در پارک میگذراندم انقد روی ان قلعه های پر از باد میپریدم که دیگر توانی برایم نماند با موهای بازم و ان دامن مشکی رنگ به همراه بادبادک رنگی رنگیم کل پارک را میدویدم جیغ میزدم و بلند بلند میخندیم کل شب را از مادرم میخواستم تا برایم داستان های زیبای شاهنامه و هزار و یک شب بخواند بار ها و بارها پتوی را کنار میزدم تا پدرم دوباره پتو را روی من بیندازد ای کاش میدانستم اما شاید کودکی همین است اینکه یکهو تمام شود و تو حتی متوجه بزرگ شدندت نشوی گاهی شب ها قبل از خواب ارزو میکردم بزرگ شوم اما الان پشیمانم خیلی پشیمان می خواهم برگردم به کودکی کاش میشد سن خودم را نگه دارم میخواهم برگردم به دوران رنگی رنگی زندگیم تصورم از بزرگ سالی و نوجوانی این نبود دنیایی قشنگ و رنگی تر از دوران کودکی اما تصورات ما همیشه درست نیستند دلم برای ان موقعه ها تنگ است نیاز دارم به یک خواب اروم در بغل مادرم به ان پتوی گرمی که پدرم رویم می انداخت به ان خوشحالی های توی پارک به ان نقاشی های بی مفهومی که میکشیدم و با ذوق به مادرم نشان میدادم نیاز دارم یک یک قصه قبل از خواب درست مثل بچگی امیدارم امشب توی خواب تمام این اتفاقات را تجربه کنم
༄دِلــنــوِشــتـــهــ هــآیَــمـ༄
بــهــ قَـلَـمـ: ♬میــچــآ♬
#میــچــآ
#دِلــنــوِشــتـــهــهــآیَــمـ
#نویسنده
۱۸.۶k
۰۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.