داستان درباره پسری هستش که با پدر و مادرش به یه خونه میرن
داستان درباره پسری هستش که با پدر و مادرش به یه خونه میرن که در گذشته یک دادگاه و جایی برای شکنجه افراد بوده پدر اونجا یک جادوگر شکنجه و کشته شده که در دین آنها جادوگران را باید آتیش زد اما آن جادوگر رو آتیش نزندند اون جادوگر صداهایی از بیسیم یا چیز های الکتریکی میداده و اونها رو تشویق به مرگ میکرده و این پسر طبق صدا هایی که میشنیده از همه کشته های اون جادوگر با خبر بوده و اونها رو نقاشی میکرده
۸۱۸
۰۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.