Hēyf✨
Hēyf✨
Part: 3
[Start]
امیر:هنوز افتاب نزدع بود بیدارشدم
ی قهوه با فوم اماده کردم و نشستم پشت میز
قهوهمو خوردم و رفتم ی دوش گرفتم
اهو:چشامو ک باز کردم همچی اماده بود صبونه رو میز کنار تخت بود!
ازجام پاشدم و صدای اب میومد
بدو بدو رفتم دنبال گوشیم و انقد سرگرم پیداکردن گوشیم بودم از پله یادم رفته بود
پام گیر کرد ب پله و خوردم زمین
امیر:صدایی اومد.دوشو بستمو حوله رو تنم کردم و تو پذیرایی ب سمت اشپزخونه بودم
اهو:تو اشپزخونه دنبال یچیزی برای دفاع بودم
صدایی گرفته و مردونه ای اومد
امیر:چیکار میکنی
اهو:برگشتم نگاش کردم
با موهای طلایی خیس و چشایی روشن نگام میکرد ابرویی بالا انداختم هیچی از کنارش رد شدم
امیر:من خر نیستم اهو
نمیخای بمونی بگو
اهو:میخام برم خونه
امیر:توکشو چاقو و اینجورچیزا؟!
اهو:دنبال میگشتم فقد
امیر:سری تکون دادم
میبرمت خونتون قبل شرکت
اهو:خودم میرم
امیر:بیرون بارونه!سرصبه
اهو:بتوچه خب
امیر:سری تکون دادم و با خونسردی گفتم میتونی الان بری اینجوری اعصابم برای چند ساعت اروم تره
اهو:الان میرم
با قدم هایی بلند ب سمت اتاق رفتم لباسامو برداشتم و برگشتم گوشیم!
امیر:نمیدونم
اهو:خیلی ممنون خوشگذشت دستمو گذاشتم رو دستگیره در و کشیدم پایین
قفلکردی؟!
امیر:کلیدش تو اتاقه
اهو:نمکدون
***
شب شده بود و کم کم داشتم میترسیدم!
گفته بود زود برمیگرده
صدای ترمزایی ماشین تو پارکینگ اومد لبخندی گشاد زدمو نشستم روی مبل
امیر:کلید انداختم و وارد خونه شدم کتمو پرت کردم رو اپن ی لیوان اب برداشتم زل زدم ب اهو
اهو:چیزی شده
امیر:عرض میکنم
Part: 3
[Start]
امیر:هنوز افتاب نزدع بود بیدارشدم
ی قهوه با فوم اماده کردم و نشستم پشت میز
قهوهمو خوردم و رفتم ی دوش گرفتم
اهو:چشامو ک باز کردم همچی اماده بود صبونه رو میز کنار تخت بود!
ازجام پاشدم و صدای اب میومد
بدو بدو رفتم دنبال گوشیم و انقد سرگرم پیداکردن گوشیم بودم از پله یادم رفته بود
پام گیر کرد ب پله و خوردم زمین
امیر:صدایی اومد.دوشو بستمو حوله رو تنم کردم و تو پذیرایی ب سمت اشپزخونه بودم
اهو:تو اشپزخونه دنبال یچیزی برای دفاع بودم
صدایی گرفته و مردونه ای اومد
امیر:چیکار میکنی
اهو:برگشتم نگاش کردم
با موهای طلایی خیس و چشایی روشن نگام میکرد ابرویی بالا انداختم هیچی از کنارش رد شدم
امیر:من خر نیستم اهو
نمیخای بمونی بگو
اهو:میخام برم خونه
امیر:توکشو چاقو و اینجورچیزا؟!
اهو:دنبال میگشتم فقد
امیر:سری تکون دادم
میبرمت خونتون قبل شرکت
اهو:خودم میرم
امیر:بیرون بارونه!سرصبه
اهو:بتوچه خب
امیر:سری تکون دادم و با خونسردی گفتم میتونی الان بری اینجوری اعصابم برای چند ساعت اروم تره
اهو:الان میرم
با قدم هایی بلند ب سمت اتاق رفتم لباسامو برداشتم و برگشتم گوشیم!
امیر:نمیدونم
اهو:خیلی ممنون خوشگذشت دستمو گذاشتم رو دستگیره در و کشیدم پایین
قفلکردی؟!
امیر:کلیدش تو اتاقه
اهو:نمکدون
***
شب شده بود و کم کم داشتم میترسیدم!
گفته بود زود برمیگرده
صدای ترمزایی ماشین تو پارکینگ اومد لبخندی گشاد زدمو نشستم روی مبل
امیر:کلید انداختم و وارد خونه شدم کتمو پرت کردم رو اپن ی لیوان اب برداشتم زل زدم ب اهو
اهو:چیزی شده
امیر:عرض میکنم
۱.۴k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.