افسون شده p15
اورانوس : از روی صندلی بلند شدم و رفتم سمت کمد لباسم شاید قدم زدن تو هوای ابری یکم حالمو عوض کنه، یه هودی مشکی و شلوار مشکی برداشتم و پوشیدم کفشای آل استار سیاهم رو پام کردم و کلاه هودیو روی سرم گذاشتم و از اتاق زدم بیرون مامان نگاهی بهم انداخت و گفت کجا میری؟ با صدایی آروم زیر لب گفتم بیرون! بارون نمی بارید اما هوا ابری بود و خورشید پشت ابر پنهان شده بود دلم میخواست یه جایی برم! جایی که هیچکس، هیچی نباشه فقط خودم باشم تو جنگل این فکر و خیال های مسخره هم از ذهنم رها بشه! اما خب فعلا درگیرم درگیر خودم دراکوی بی احساس گیج شدم! سرم پایین بود و بین افکارم گم شده بودم که با برخورد با یه نفر سرم رو بالا گرفتم و تو چشماش خیره شدم و تک تک خاطرات گذشته تو فکرم مرور شد! (به نظر میاد آدم مهربونی باشی؛ اورانوس : من با هرکی مثل خودش رفتار میکنم؛ ادوارد : این دختر زیبا نمیخواد با پسر خوبی مثل من دوست بشه؟ اورانوس : لبخندی روی لبم نقش بست ببین پسر خوب منو تو دوستیم! ؛ چرا انقد سعی داری منو بخندونی؟ ادوارد : چون دوست دارم! چون واسم مهمی! اورانوس : چ..چی؟ ادوارد : من بهت احساس عجیبی دارم من دوست دارم! اورانوس : اما تو میدونی که من دراکو رو دوست دارم! ادوارد : واسم مهم نیست! خب؟ اورانوس : تو دوست منی همین! ادوارد : بودم! برو با دراکو خوش باش!)نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم از کنارش رد بشم که دستمو گرفت چشمامو با درد روی هم گذاشتم و سمتش برگشتم ادوارد : چرا تنهایی؟ موطلایی کجاست؟ اورانوس : به تو ربطی داره؟ ادوارد : پوزخندی روی لبم نشست نه! من فقط یه آدم بودم که اومدم تو زندگیت و تو...تو ترکم کردی! اورانوس : من ترکت کردم؟؟ ادوارد : من دوست داشتم ولی تو با تنفر منو از خودت دور کردی! به خاطر کی؟ به خاطر کسی که حالا تو رو حتی یادش نیست! اورانوس : با تنفر تو چشماش خیره شدم چی؟ تو..تو از کجا میدونی؟ ادوارد : مثل تو ساده نیستم خبرا زود میرسه اورانوس : اعصابم بدجور خورد شده بودم با داد ( من ساده نیستم زندگی من به تو مربوط نیست! نمیخوام هرگز...هرگز ببینمت! شاید من ساده بودم ولی تو یه گرگ بودی گرگی که هر لحظه منتظر بود جای دراکو رو بگیره! تو منو تنها گذاشتی) ضربه سنگینی روی صورتم نشست چشمامو با درد روی هم گذاشتم و دستمو روی صورتم کشیدم ادوارد : دستمو از صورتش دور کردم و بهش خیره شدم من..من از دراکو کمتر نیستم که بخوام جای اونو پر کنم! اون جای منو گرفته! اورانوس : ازش فاصله گرفتم و با قدم های محکم ازش دور شدم واقعا به من سیلی زد؟ مغزم جواب نمی داد و حرفای قبلنش تو ذهنم مرور میشد ( تو بهترین کسی هستی که دیدم فقط بهت لبخند میزنم هرگز سرت داد نمیزنم) پوزخندی روی لبم نشست و به راهم ادامه دادم
۲.۳k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.