افسون شده p26:)
دراکو؟! چشمامو با درد روی هم فشردم و با ترس سمت صدا برگشتم درست حدس زدم! اورانوس بود با لبخند گرم و دلنشینی بهم خیره شده بود! اورانوس : اون چیه تو دستت؟! دراکو : نگاهم سمت اسلحه کشیده شد زبونم قفل شده بود، اورانوس : باورم نمیشه! دراکو : او..اورانوس! من...اورانوس : تو کی هستی؟! دراکو : اسلحه رو محکم توی دستم نگه داشتم و تو چشماش خیره شدم شاید فرشته نجاتت تبدیل شده به فرشته ی مرگت اورانوس! با یک قدم فاصله ی بین خودمون رو پر کردم اورانوس : لبخندی زدم و دستمو روی گونه اش کشیدم سردته؟ دراکو : مات و مبهوت تو چشماش زل زدم اورانوس : صورتت خیلی سرده! نمیخوام سرما بخوری! دراکو : چ..چی؟ اورانوس : یادته؟ یک سال پیش بود اون سرماخوردگی سراغت اومده بود کلی طول کشید تا خوب شی نمیخوام اون بلا دوباره سرت بیاد! دراکو : هیچ معلوم هست چی داری میگی؟ لعنتی من اینجام که بکشمت میفهمی؟! اورانوس : نگاهم رو از چشماش گرفتم و ازش فاصله گرفتم و به درخت نزدیک تر شدم اینجا رو ببین دراکو : نگاهم سمت درخت کشیده شد و پوزخند تلخی زدم، اورانوس : زیر لب زمزمه کردم ( دراکو و اورانوس تا ابد و برای همیشه) چه زود تموم شد ولی نه؟!اورانوس : تو چشماش خیره شدم و لبخندی زدم ماشه رو بکش پسر کوچولوم! هی نترس موطلایی! فقط یک لحظه طول میکشه! دراکو : اشک ها پشت سر هم سر میخورد و عرق سردی روی پیشونیم نشسته بود! اورانوس : فقط یه خواهش دارم! داسه آخرین بار حتی اگه دروغه بهم بگو دوسم داری لطفا!:) دراکو : نگاهم رو از چشماش گرفتم و چشمامو روی هم گذاشتم...دوست دارم دخترم!.. دستم رو روی ماشه فشردم_ سیاهی مطلق همه جا رو فرا گرفت_ باد ملایم می وزید، دختری بی جان روی زمین افتاده بود دختری که روزی تمام زندگی من بود!:)...
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد...!
.
.
.
.
.
.
.
ادامه دارد...!
۲.۹k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.