دنیایی به نام عشق

#دنیایی_به_نام_عشق
p¹⁰
کوک: چیشد؟
لیا: هیچی فقط دستام میسوزه
کوک: اخه این چه کاری بود با خودت کردی(دست یونا رو براش میبنده)
لیا: ببخشید... از دوس دخترت بگو... چجور ادمیه؟؟
کوک: ولش کن
لیا: بگو میخوام ازش بدونم
کوک: دوسال بود باهم رابطه داشتیم دختر مهربونیه الان هرکی بجز اون بود بهش میگفتم یکی دیگه رو دوس دارم خیلی باهام بد رفتاری میکرد ولی اون خیلی مهربونه توی دانشگاه بود که باهم اشنا شدیم اولش دوست صمیمی بودیم بعدش کم کم عاشق هم شدیم
لیا: او
کوک: اهوم
لیا: یعنی بهش گفتی منم دوست داری؟؟... چرت ترکش کردی خب
کوک: ا.. ا.. اره نمیخواستم بهش خیانت کنم...فقط بخواطر تو اینکارو کردم
لیا: من انقدر هم ارزش ندارم... کاش ترکش نمیکردی🙂
کوک: اگه نداشتی الان اینجا نبودم... ولش کن دیگه
لیا: اوک... چی میخوری واست بیارم؟؟(لیا یه لباس باز تنشع)
کوک: فقط یه لیوان اب میخوام(همش نگاهش رو بدنشع)
لیا: به کجا نگاه میکنی هی؟؟(براش اب با میوه میاره)
کوک: به بدنت..
لیا: زهرمار
کوک: مرسی(اب رو میخوره) بده صادقم؟؟ 😂
لیا: نه اصلا فقط صادق بودنت کار دستمون نده خوبه(پاش گیر میکنه به پای کوک و میوفته روش)



لایکا کمه................