برایِ تو.. زیبایِ من
برایِ تو.. زیبایِ من
شاید لبانت آن میوه ممنوعه است که مرا از چشیدنش میترسانند و یا جام جاودانگیست که من از آن دور خواهم گشت
شاید انقدر دلپذیر و بی ریا ، شیرین است مانند عسل ، که اگر محو آن شوم از عالم دل بکنم
هرچه باشد یا سحر است یا که جنون یا شوق وصال است در اوج فراق
نمیدانم فقط میدانم تاوان دارد ولی انقدر لبانت مرا به جنون رسانده که اگر جانم تاوان است بوسه زنان جان میدهم
با دیدنت ، انگار از جهان دل میکنم و محو آن تیله های مشکی؟ قهوه ای؟
نمیدانم ، شاید بهتر است بگویم غرق در آن دریای الوان میشوم
میگویند دنبال بهانه ام برای شکاندن ها و خورد کردن ها
شکستن بغض های شبگاهم ، شکستن چهره ام و شاید باور نکنی من حتی بهانه میخواهم برای خورد کردن غرورم
دگر خود بنگر که با من چه کردی
وقتی حواست نیست ، مجنونت بهانه میخواهد برای خیره شدن به عکس های چشمانت ملویرا
نمیدانم میبینی یا نه ولی برای زیباییت جان میدهم
در هر حال با آنکه تو نمیدانی و نمیخوانی مرا ، بی حواس و پر تلاطم و بی قرار ، هر ثانیه به زبان می آورم که دوستت دارم عزیزتر از جانم
شاید لبانت آن میوه ممنوعه است که مرا از چشیدنش میترسانند و یا جام جاودانگیست که من از آن دور خواهم گشت
شاید انقدر دلپذیر و بی ریا ، شیرین است مانند عسل ، که اگر محو آن شوم از عالم دل بکنم
هرچه باشد یا سحر است یا که جنون یا شوق وصال است در اوج فراق
نمیدانم فقط میدانم تاوان دارد ولی انقدر لبانت مرا به جنون رسانده که اگر جانم تاوان است بوسه زنان جان میدهم
با دیدنت ، انگار از جهان دل میکنم و محو آن تیله های مشکی؟ قهوه ای؟
نمیدانم ، شاید بهتر است بگویم غرق در آن دریای الوان میشوم
میگویند دنبال بهانه ام برای شکاندن ها و خورد کردن ها
شکستن بغض های شبگاهم ، شکستن چهره ام و شاید باور نکنی من حتی بهانه میخواهم برای خورد کردن غرورم
دگر خود بنگر که با من چه کردی
وقتی حواست نیست ، مجنونت بهانه میخواهد برای خیره شدن به عکس های چشمانت ملویرا
نمیدانم میبینی یا نه ولی برای زیباییت جان میدهم
در هر حال با آنکه تو نمیدانی و نمیخوانی مرا ، بی حواس و پر تلاطم و بی قرار ، هر ثانیه به زبان می آورم که دوستت دارم عزیزتر از جانم
۳.۰k
۲۶ آبان ۱۴۰۳