میخوام یکم اسپویل کنم
اگه میخواین اسپویل نشین کپشن رو نخونین!
.
.
.
.
بله... امروز تا اخرین چپتر مانگا رو خوندم....
و فهمیدم که مایکی توکیو مانجی رو منحل کرد و رفت داخل یه گنگ دیگه فک کنم اسمش بونتن یا از اینجور چیزا بود....
بعد خود اعضای توکیو مانجی گنگ دوباره گنگ خودشونو درست کردن بدون مایکی....
و باهم جنگیدن و فهمیدیم ک داداش مایکی مسافر زمان بوده...
و موقه ای ک تاکه میچی 6 سالش بود چند تا پسر داشتن یه گربه رو میزدن و هینا اومد تا گربه رو نجات بده... بعد تاکه میچی اومد و میخواست هینا رو نجات بده و نشد و اون پسرا تاکه میچی رو میزدن بعد داداش مایکی اومد اون پسرا رو فراری داد و قدرتش رو به تاکه میچی داد...
و اونجا گربم گرفت ک فهمیدم مایکی داخل بچه گی میمیره :))
داستانش اینه ک داداش مایکی برا مایکی یه هواپیما میگیره:))
بعد باجی و مایکی و بقیه داشتن باهم باهاش بازی میکردن ک مایکی از پله ها افتاد و جم جمش شکست:))
وکلی زجر کشید:))
و اخرشم مایکی یه مریضی گرفت و لاغر شد ک حتی استخوناش هم دیده میشد :))
بعد داداش مایکی به گذشته برگشت و یه کارایی کرد ک مایکی نجات پیدا کرد :))
دیگ همین
برین خونه هاتون🗿
.
.
.
.
بله... امروز تا اخرین چپتر مانگا رو خوندم....
و فهمیدم که مایکی توکیو مانجی رو منحل کرد و رفت داخل یه گنگ دیگه فک کنم اسمش بونتن یا از اینجور چیزا بود....
بعد خود اعضای توکیو مانجی گنگ دوباره گنگ خودشونو درست کردن بدون مایکی....
و باهم جنگیدن و فهمیدیم ک داداش مایکی مسافر زمان بوده...
و موقه ای ک تاکه میچی 6 سالش بود چند تا پسر داشتن یه گربه رو میزدن و هینا اومد تا گربه رو نجات بده... بعد تاکه میچی اومد و میخواست هینا رو نجات بده و نشد و اون پسرا تاکه میچی رو میزدن بعد داداش مایکی اومد اون پسرا رو فراری داد و قدرتش رو به تاکه میچی داد...
و اونجا گربم گرفت ک فهمیدم مایکی داخل بچه گی میمیره :))
داستانش اینه ک داداش مایکی برا مایکی یه هواپیما میگیره:))
بعد باجی و مایکی و بقیه داشتن باهم باهاش بازی میکردن ک مایکی از پله ها افتاد و جم جمش شکست:))
وکلی زجر کشید:))
و اخرشم مایکی یه مریضی گرفت و لاغر شد ک حتی استخوناش هم دیده میشد :))
بعد داداش مایکی به گذشته برگشت و یه کارایی کرد ک مایکی نجات پیدا کرد :))
دیگ همین
برین خونه هاتون🗿
۷.۵k
۰۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.