یا رب
خود برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست....گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک... به این خاک...
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست!
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی الماسِ تُ بَرف است ❄💠❄
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا چو بیایی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ فَجَر یاکه سَحَر کین بودنِ ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
آزادی و پرواز از آن خاک... به این خاک...
جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست
این قافله از قافله سالار خراب است
اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست!
من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما
آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست
آن کهنه درختم که تنم زخمی الماسِ تُ بَرف است ❄💠❄
حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست
فردا چو بیایی به سراغم نفسی نیست
در عشق خوشا مرگ فَجَر یاکه سَحَر کین بودنِ ناب است
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست
۳.۴k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.