خراش برداشته گلویم ، از فریاد هایی که کشیدم و به گوش هیچ
خراش برداشته گلویم ، از فریاد هایی که کشیدم و به گوش هیچکس نرسید .
اشک چشمانم خشک شد ، بعد از اینکه گریستم و به چشم نیامد .
قلبم تیره شد زمانی که محبت کردم و به چشم نیامد .
لبخند هایم محو شد . .
دستانم لرزید ، وقتی دیدم و شنیدم حرف هایشان را ، رفتار هایشان را .
زانوهایم خم شد ، چون دگر توان ایستادن نداشتم .
برید نفس هایم ، زمانی که بوی محبت را حس نکرد .
تلخ شد زبانم ، زمانی که امیدی دگر دیده نشد در وجودم .
تو بگو ای عزیزترین ، ارزشش را دارد ؟
اشک چشمانم خشک شد ، بعد از اینکه گریستم و به چشم نیامد .
قلبم تیره شد زمانی که محبت کردم و به چشم نیامد .
لبخند هایم محو شد . .
دستانم لرزید ، وقتی دیدم و شنیدم حرف هایشان را ، رفتار هایشان را .
زانوهایم خم شد ، چون دگر توان ایستادن نداشتم .
برید نفس هایم ، زمانی که بوی محبت را حس نکرد .
تلخ شد زبانم ، زمانی که امیدی دگر دیده نشد در وجودم .
تو بگو ای عزیزترین ، ارزشش را دارد ؟
۱۶.۳k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.