دیشب خواب دیدم رفتم به بیست سال پیش
دیشب خواب دیدم رفتم به بیست سال پیش
به همون روزایی که از مدرسه میرفتم خونه مادربزرگ
با همون لباس مدرسه توی ایون میشستم
مادر بزرگ با یه کاسه حنا و دوتا استکان چایی میومد کنارم
سرمونو حنا میذاشتیم
چایمونو میخوردیم
میرفتم توی آشپزخونه در حال تدارکات ناهار
دلم واسه اون خوابِ بعد از ناهار تنگ شده
خوابِ عمیقی که به خاطر سنگینی سرم بود
به خاطر بوی خوب حنا
به خاطر شعری که مادر بزرگ برام میخوند تا خوابای خوب ببینم
دلم برای همه چیز مادر بزرگم تنگ شده...
ْ
ترانه : فاطمه مهلبان
به همون روزایی که از مدرسه میرفتم خونه مادربزرگ
با همون لباس مدرسه توی ایون میشستم
مادر بزرگ با یه کاسه حنا و دوتا استکان چایی میومد کنارم
سرمونو حنا میذاشتیم
چایمونو میخوردیم
میرفتم توی آشپزخونه در حال تدارکات ناهار
دلم واسه اون خوابِ بعد از ناهار تنگ شده
خوابِ عمیقی که به خاطر سنگینی سرم بود
به خاطر بوی خوب حنا
به خاطر شعری که مادر بزرگ برام میخوند تا خوابای خوب ببینم
دلم برای همه چیز مادر بزرگم تنگ شده...
ْ
ترانه : فاطمه مهلبان
۱۶.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۲