ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی می ماند ، کورسو
ره چنان بسته که پرواز نگه در همین یک قدمی میماند ، کورسویی ز چراغی رنجور قصه پرداز شب ظلمانیست نفسم میگیرد که هوا هم اینجا زندانی ست هر چه با من اینجاست رنگ رخ باخته است آفتابی هرگز گوشه چشمی هم بر فراموشی این دخمه نینداخته است🌪
۲.۱k
۲۶ مهر ۱۴۰۳