ادامه 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏
ادامه 𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏
------------------------------×جونگ کوک عزیزم
+جانم جونگ هی بگو...
×این واقعن تویی...
دستش رو به صورتم کشید و گفت
×چقدر بزرگ شدی داداش کوچیکه
خنده ایی کردم که با بغض آلوده بود
+یجوری میگی کوچیک انگار تو چن سالته فقط دو دیقه از من زودتر بدنیا اومدی...
×دودیقه هم مهمه بالاخره من زودتر از تو این دنیای درنده رو دیدم
+هوم خوبه تو اون دو دیقه فق گریه کردی
خنده ای کرد. بغلش کردم که گفت
×نه...نه جونگ کوک بزارم زمین احساس ضعفم بیشتره اینجوری احساس تحقیر شدن دارم.
نگاهش کردم و گفتم
+تو حق نداری اینجوری بگی
به مشاور که بالا سرمون وایستاده بود گفتم
+به اتاقش ببرید و خدمه شخصیش رو بهش معرفی کنید
نگاهم رو از مشاور گرفتم و به برادرم نگاه کردم
+برو آماده شو در نیمه شب جشن داریم. استراحت نمیکنیاااا
چون قراره تا فردا شب بخوابی.
لبخند دلنشینی زد و رفت.
"ات"
چشامو با صدای زوزه گرگ باز کردم.
وایستا زوزه گرگگگگ من کجام که گرگا زوزه میکشننن
تازه اتفاقای دیشب یادم افتاد.
پشت بوم خونه جونگ کوک اینکه فهمیدم مافیاعه ترسیدنم و افتادنم از اونجا...
دستی به سر و صورتم زدم من الان باید مرده باشم یعنی اومدم جهنم اینجا با صدای گرگ ادمارو بلند میکنن.
از جام پریدم و رفتم سمت اینه و به خودم نگاه کردم
وا من که سالمم. تازه نگاهم به اتاق افتاد فکم چسبید بهش زمین اینجا چرا اینجوریههههه.
داشتم اتاق و رصد میکردم که در باز شد مث چی برگشتم سمت در که با چیزی که دیدم...
------------------------------×جونگ کوک عزیزم
+جانم جونگ هی بگو...
×این واقعن تویی...
دستش رو به صورتم کشید و گفت
×چقدر بزرگ شدی داداش کوچیکه
خنده ایی کردم که با بغض آلوده بود
+یجوری میگی کوچیک انگار تو چن سالته فقط دو دیقه از من زودتر بدنیا اومدی...
×دودیقه هم مهمه بالاخره من زودتر از تو این دنیای درنده رو دیدم
+هوم خوبه تو اون دو دیقه فق گریه کردی
خنده ای کرد. بغلش کردم که گفت
×نه...نه جونگ کوک بزارم زمین احساس ضعفم بیشتره اینجوری احساس تحقیر شدن دارم.
نگاهش کردم و گفتم
+تو حق نداری اینجوری بگی
به مشاور که بالا سرمون وایستاده بود گفتم
+به اتاقش ببرید و خدمه شخصیش رو بهش معرفی کنید
نگاهم رو از مشاور گرفتم و به برادرم نگاه کردم
+برو آماده شو در نیمه شب جشن داریم. استراحت نمیکنیاااا
چون قراره تا فردا شب بخوابی.
لبخند دلنشینی زد و رفت.
"ات"
چشامو با صدای زوزه گرگ باز کردم.
وایستا زوزه گرگگگگ من کجام که گرگا زوزه میکشننن
تازه اتفاقای دیشب یادم افتاد.
پشت بوم خونه جونگ کوک اینکه فهمیدم مافیاعه ترسیدنم و افتادنم از اونجا...
دستی به سر و صورتم زدم من الان باید مرده باشم یعنی اومدم جهنم اینجا با صدای گرگ ادمارو بلند میکنن.
از جام پریدم و رفتم سمت اینه و به خودم نگاه کردم
وا من که سالمم. تازه نگاهم به اتاق افتاد فکم چسبید بهش زمین اینجا چرا اینجوریههههه.
داشتم اتاق و رصد میکردم که در باز شد مث چی برگشتم سمت در که با چیزی که دیدم...
۱۳.۰k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.